name:belife
part:29
ا.ت کلاه سیاه رنگش رو پایین کشید و سمت پذیرش هتل راه افتاد.
ا.ت : سلام ببخشید یه اتاف تک نفره میخواستم
+ سلام...بله واسه مدارک خدمتتون هست؟
ا.ت : نه ولی داره میاد...فقط دارید اتاق دیگه؟
+بله داریم...فعلا توی لابی بشینید تا مطمعن شیم
ا.ت لبخندی زد و لب زد : ممنون
مستقیم حرکت کرد و به لابی رسید.
چند تا مبل راحتی که دور هم چیده شده بودن و هیچکس روشون ننشسته بود.
با چند تا نظافت چی که از اسانور خارج میشد. ظاهرا شیفتشون تموم شده بود.
ا.ت با به یاد اوردن حرف تهیونگ گوشیش رو برداشت و با فشار دادن دکمه صفحه روشن شد.
باورش نمیشد الان ساعت 12:22 AM هست.
صفحه رو بالا کشید و به سمت تماس ها رفت.
شماره هوسوک رو گرفت که بعد از چند بوق جواب داد.
+الو؟
_سلام هوسوک..خوبی؟
+سلام ا.ت شی خوبم تو چی؟
_منم خوبم
+میخواستی با ته حرف بزنی؟
_اگه میشه؟
+تهیونگ بیا ا.ته
ا.ت کمی صبر کرد تا صدای گرم تهیونگ رو شنید
+الو ا.ت؟
ا.ت لبخندی زد و گفت : سلام ته ته
+ سلام عزیزم...خوبی؟
_اره خوبم...من اومدم هتل سوئسان
+ خوبه من مدارک و برات میارم...مراقب خودت باش
_تهیونگا
+جونم؟
_کجایی؟
+دفترمم ... چطور؟
_دستت چطوره؟
+میام بهت میگم...الان هوسوک گوشیش رو میخواد
_باش باش...بای
+بای
ا.ت گوشیو قطع کرد و به مبل تکیه داد که صدای یه نفر از پشت سرش اومد که باعث شد سرش رو بچرخونه و اونو ببینه.
+ما بهتون تا محظ اماده شدن مدارکتون یه اتاق میدیم...تشریف بیارید.
ا.ت لبخندی زد و با بلند شدن سمت اون مرد رفت.
با باز شدن در اسانسور هر دو وارد اسانسور شدن و دکمه طبقه5 رو فشار دادن.
ا.ت کمی دلشوره و استرس داشت برای همین دستش رو مشت کرد ونفس عمیقی کشید.
با باز شدن در اسانسور هر دو خارج شدن و به اتاق دومی رسیدن.
اون مرد کلید و توی در چرخوند و بعداز باز کردن در داخل رفت و با فشار دادن دکمه لامپ روشن شد
ا.ت لبخندی زد و اروم داخل شد بعد از طی کردن راه رو به پذیرایی رسید اما با دیدن چند نفر شوکه شد.
سریع عقب برگشت اما اون مرد در رو بست و قفلش کرد
ا.ت سریع مرد و هل داد و با کشیدن دستگیره در سعی کرد که اونو باز کنه.
اما صدای اون مرد به گوشش رسید که گفت : بیا بشین...کارت دارم
ا.ت از ترس بغض کرده بود اروم سمت صندلی رو به روی مرد نشست و بهش خیره شد
موهایی که بلوند بودن و از پشت بسته بودشون و موهایی که حالت چتری کنار پیشونیش بودن.
گوشیواره هایی که از بالا به پایین گوشش وصل بود.
تتو ژاپنی که از بالا تاپایین گردنش بود. و کت و شلواری که پوشیده بود
چشای کشیده اش و لب خطیش.
همه ی اینا با قشنگیش ا.ت رو میترسوند
اون مرد بلند شد و سمت پنجره رفت و دستشو توی جیبش برد
ا.ت : چی...میخواستی بگی؟
اون مرد لبخندی زد و گفت : هاکو اسممه...منو میشناسی نه؟
ا.ت کلاه سیاه رنگش رو پایین کشید و سمت پذیرش هتل راه افتاد.
ا.ت : سلام ببخشید یه اتاف تک نفره میخواستم
+ سلام...بله واسه مدارک خدمتتون هست؟
ا.ت : نه ولی داره میاد...فقط دارید اتاق دیگه؟
+بله داریم...فعلا توی لابی بشینید تا مطمعن شیم
ا.ت لبخندی زد و لب زد : ممنون
مستقیم حرکت کرد و به لابی رسید.
چند تا مبل راحتی که دور هم چیده شده بودن و هیچکس روشون ننشسته بود.
با چند تا نظافت چی که از اسانور خارج میشد. ظاهرا شیفتشون تموم شده بود.
ا.ت با به یاد اوردن حرف تهیونگ گوشیش رو برداشت و با فشار دادن دکمه صفحه روشن شد.
باورش نمیشد الان ساعت 12:22 AM هست.
صفحه رو بالا کشید و به سمت تماس ها رفت.
شماره هوسوک رو گرفت که بعد از چند بوق جواب داد.
+الو؟
_سلام هوسوک..خوبی؟
+سلام ا.ت شی خوبم تو چی؟
_منم خوبم
+میخواستی با ته حرف بزنی؟
_اگه میشه؟
+تهیونگ بیا ا.ته
ا.ت کمی صبر کرد تا صدای گرم تهیونگ رو شنید
+الو ا.ت؟
ا.ت لبخندی زد و گفت : سلام ته ته
+ سلام عزیزم...خوبی؟
_اره خوبم...من اومدم هتل سوئسان
+ خوبه من مدارک و برات میارم...مراقب خودت باش
_تهیونگا
+جونم؟
_کجایی؟
+دفترمم ... چطور؟
_دستت چطوره؟
+میام بهت میگم...الان هوسوک گوشیش رو میخواد
_باش باش...بای
+بای
ا.ت گوشیو قطع کرد و به مبل تکیه داد که صدای یه نفر از پشت سرش اومد که باعث شد سرش رو بچرخونه و اونو ببینه.
+ما بهتون تا محظ اماده شدن مدارکتون یه اتاق میدیم...تشریف بیارید.
ا.ت لبخندی زد و با بلند شدن سمت اون مرد رفت.
با باز شدن در اسانسور هر دو وارد اسانسور شدن و دکمه طبقه5 رو فشار دادن.
ا.ت کمی دلشوره و استرس داشت برای همین دستش رو مشت کرد ونفس عمیقی کشید.
با باز شدن در اسانسور هر دو خارج شدن و به اتاق دومی رسیدن.
اون مرد کلید و توی در چرخوند و بعداز باز کردن در داخل رفت و با فشار دادن دکمه لامپ روشن شد
ا.ت لبخندی زد و اروم داخل شد بعد از طی کردن راه رو به پذیرایی رسید اما با دیدن چند نفر شوکه شد.
سریع عقب برگشت اما اون مرد در رو بست و قفلش کرد
ا.ت سریع مرد و هل داد و با کشیدن دستگیره در سعی کرد که اونو باز کنه.
اما صدای اون مرد به گوشش رسید که گفت : بیا بشین...کارت دارم
ا.ت از ترس بغض کرده بود اروم سمت صندلی رو به روی مرد نشست و بهش خیره شد
موهایی که بلوند بودن و از پشت بسته بودشون و موهایی که حالت چتری کنار پیشونیش بودن.
گوشیواره هایی که از بالا به پایین گوشش وصل بود.
تتو ژاپنی که از بالا تاپایین گردنش بود. و کت و شلواری که پوشیده بود
چشای کشیده اش و لب خطیش.
همه ی اینا با قشنگیش ا.ت رو میترسوند
اون مرد بلند شد و سمت پنجره رفت و دستشو توی جیبش برد
ا.ت : چی...میخواستی بگی؟
اون مرد لبخندی زد و گفت : هاکو اسممه...منو میشناسی نه؟
۱۲.۳k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.