وانشات کوکی پارت ۱۷
خواستم حرکت کنم که دیدم کارتام یکی یکی دارن میوفتن تو
اب....زود طرفشون رفتم
+اه....همش تقصیر اون کوکیه ... اصال چه ربطی به اون داره من
گیجم...نه خیرم تقصیر اونه...اگه پیشم بود نمیذاشت بیون یانگ
احمق اینجوری اذیتم کنه....من حسابشوو........
دستم کشیده شدو به درخت کوبیده شدم...از ترس که چشمامو بسته
بودم باز کردم
با دیدن جونگ کوک چشمامه اندازه کاسه شده بودحسابمو
چی؟
+کوکی
-کوکی؟ببینم خوشت میاد واس همه اسم بذاری؟
+ولم کن تو اینجا چیکار میکنی؟
-معلومه اومدم کارت جمع کنم...ولی حیف که هیچی پیدا
نکردم....چون یه موجود خنگ حواسمو پرت کرده بود!
+موجود خنگ...هه اون همگروهیاتو میگی دیگه مگه اجازه گشتن
میدادن...هاهاها هوهوهو)ادای خندیدن(
+بیون یانگ واقعا زرنگه...اون یه عالمه کارت پیدا کرد..احتمال
منتظر همگروهیاشه منم میخوام برم اون وقت تو حواست به یه
موجود خنگ پرت شده...ولم کن!
-وقتی میگم موجودخنگ واقعا منظورم خنگه!درضمن فکر نکن
که ندیدم کی کارتاتو دزدید!
+اصال دزدیده که چی... بعدشششم اون موجو........
منظور حرفشو فهمیدم
+ببینم
چشماش خط شدو دندوناش بیرون زد
+به من میگی موجود خنگ !؟
دستامو روی سینم قفل کردمو جای دیگه رو نگاه کردم
-ببینم الن داری ادی قهر کردنو درمیاری؟
+نه...اصال...مگه تو کی که من بخوام قهر کنم ازت!
دستشو یه طرفم صورتم گذاشت...
-ببینم بدجور با رفیقای من گرم گرفتی
+اوهوم..اونا خیلی بهتر از توعن... جیمین به خاطر من تا صبح
کنار بیون یانگ خوابید تا اون کاری بهم نداشته باشه...یا تهیونگ
همیشه انرژی مثبته و میخنده....اونا خیلی بهتر از توعن!
-عهه...خب بذار منم خوبیامو بهت نشون بدم!
اونیکی دستشو روی گردنم گذاشت...دستاش سرد بودو با گردن
داغم تضاد داشت...
سرشو نزدیکتر اورد که رومو برگردوندم.... اروم زدم وسط پاش
چون نمیخواستم بعدا به خاطر بچه دار نشدنش ازم شکایت کنه !
+دفعه اخرت باشه میخوای با من لس بزنییی!
-صبر کن!
محکم برگردوندم طرف خودش که پام پیچ خوردو بـــــــــوم !
.
.
.
نرمم بود..مثل موچیای دیشب...دهن باز کردم چیزی بگم که لبام
خیس شد...چشمامو باز کردمو با چشمای بسته جونگ کوک مواجه
شدم...یه چیزی ته دلم ریختو تنم مور مور شد... انگار بهم برق
وصل کرده باشن
لباشو تکون دادو لب پایینمو مکید...آه ارومی گفتو زبونشو روی
لبم کشید!
از روم بلند شدو کنارم نشست!
منم نشستم کنارش...نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:باید بریم
الن دیگه باید بازی تموم شده باشه!
+چیکار کردی؟
چشمام پر شدن... از حرصم دستمو روی زمین گذاشتمو خواستم
بلند شم که درد شدیدی روی پام حس کردم...
+اخ
زود برگشت طرفمو با نگرانی صورتمو کنکاش کرد
با گریه گفتم: + پامممچیششده؟
قرمز قرمز شده بود...کفشمو درواردمو به ساق پام نگاه کردم
اشکام دونه دونه روی زمین میریختنو دیدم تار بود... نگاهی بهمکولت
میکنم ....
کرد
دستشو روی صورتم گذاشت
-نباید میذاشتم میومدی!هم صورتت هم پات اسیب دیده!
دلم میخواست داد بزنمو بگم پس دلم چی؟اون اسیب ندیده؟
دستاشو با نفسش گرم کردو خواست کولم کنه که از تو جیبم
دستکشامو دراوردم
با گریه گفتم:اول اینارو بپوش...دستات یخ زده!
لبخندی زدو دستکشارو گرفت....خورشید داشت محو تر میشدو
هوا سرد تر
اروم اروم داشتیم طرف اردوگاه میرفتیم...هنوز فین فین میکردمو
بیشتر سردم شده بود...دستامو درور گردن کوکی حلقه کرده
بودم...زیپش تا سینش باز بود..اروم کشیدم با
ادامه داره......
اب....زود طرفشون رفتم
+اه....همش تقصیر اون کوکیه ... اصال چه ربطی به اون داره من
گیجم...نه خیرم تقصیر اونه...اگه پیشم بود نمیذاشت بیون یانگ
احمق اینجوری اذیتم کنه....من حسابشوو........
دستم کشیده شدو به درخت کوبیده شدم...از ترس که چشمامو بسته
بودم باز کردم
با دیدن جونگ کوک چشمامه اندازه کاسه شده بودحسابمو
چی؟
+کوکی
-کوکی؟ببینم خوشت میاد واس همه اسم بذاری؟
+ولم کن تو اینجا چیکار میکنی؟
-معلومه اومدم کارت جمع کنم...ولی حیف که هیچی پیدا
نکردم....چون یه موجود خنگ حواسمو پرت کرده بود!
+موجود خنگ...هه اون همگروهیاتو میگی دیگه مگه اجازه گشتن
میدادن...هاهاها هوهوهو)ادای خندیدن(
+بیون یانگ واقعا زرنگه...اون یه عالمه کارت پیدا کرد..احتمال
منتظر همگروهیاشه منم میخوام برم اون وقت تو حواست به یه
موجود خنگ پرت شده...ولم کن!
-وقتی میگم موجودخنگ واقعا منظورم خنگه!درضمن فکر نکن
که ندیدم کی کارتاتو دزدید!
+اصال دزدیده که چی... بعدشششم اون موجو........
منظور حرفشو فهمیدم
+ببینم
چشماش خط شدو دندوناش بیرون زد
+به من میگی موجود خنگ !؟
دستامو روی سینم قفل کردمو جای دیگه رو نگاه کردم
-ببینم الن داری ادی قهر کردنو درمیاری؟
+نه...اصال...مگه تو کی که من بخوام قهر کنم ازت!
دستشو یه طرفم صورتم گذاشت...
-ببینم بدجور با رفیقای من گرم گرفتی
+اوهوم..اونا خیلی بهتر از توعن... جیمین به خاطر من تا صبح
کنار بیون یانگ خوابید تا اون کاری بهم نداشته باشه...یا تهیونگ
همیشه انرژی مثبته و میخنده....اونا خیلی بهتر از توعن!
-عهه...خب بذار منم خوبیامو بهت نشون بدم!
اونیکی دستشو روی گردنم گذاشت...دستاش سرد بودو با گردن
داغم تضاد داشت...
سرشو نزدیکتر اورد که رومو برگردوندم.... اروم زدم وسط پاش
چون نمیخواستم بعدا به خاطر بچه دار نشدنش ازم شکایت کنه !
+دفعه اخرت باشه میخوای با من لس بزنییی!
-صبر کن!
محکم برگردوندم طرف خودش که پام پیچ خوردو بـــــــــوم !
.
.
.
نرمم بود..مثل موچیای دیشب...دهن باز کردم چیزی بگم که لبام
خیس شد...چشمامو باز کردمو با چشمای بسته جونگ کوک مواجه
شدم...یه چیزی ته دلم ریختو تنم مور مور شد... انگار بهم برق
وصل کرده باشن
لباشو تکون دادو لب پایینمو مکید...آه ارومی گفتو زبونشو روی
لبم کشید!
از روم بلند شدو کنارم نشست!
منم نشستم کنارش...نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:باید بریم
الن دیگه باید بازی تموم شده باشه!
+چیکار کردی؟
چشمام پر شدن... از حرصم دستمو روی زمین گذاشتمو خواستم
بلند شم که درد شدیدی روی پام حس کردم...
+اخ
زود برگشت طرفمو با نگرانی صورتمو کنکاش کرد
با گریه گفتم: + پامممچیششده؟
قرمز قرمز شده بود...کفشمو درواردمو به ساق پام نگاه کردم
اشکام دونه دونه روی زمین میریختنو دیدم تار بود... نگاهی بهمکولت
میکنم ....
کرد
دستشو روی صورتم گذاشت
-نباید میذاشتم میومدی!هم صورتت هم پات اسیب دیده!
دلم میخواست داد بزنمو بگم پس دلم چی؟اون اسیب ندیده؟
دستاشو با نفسش گرم کردو خواست کولم کنه که از تو جیبم
دستکشامو دراوردم
با گریه گفتم:اول اینارو بپوش...دستات یخ زده!
لبخندی زدو دستکشارو گرفت....خورشید داشت محو تر میشدو
هوا سرد تر
اروم اروم داشتیم طرف اردوگاه میرفتیم...هنوز فین فین میکردمو
بیشتر سردم شده بود...دستامو درور گردن کوکی حلقه کرده
بودم...زیپش تا سینش باز بود..اروم کشیدم با
ادامه داره......
۴۶.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.