part 99
#part_99
#فرار
نه سلامی نه چیزی گفتم
- راستی تو دیشب کدوم گوری بودی ؟
نیشش گشاد تر شد و به حالت نمایشی سرشو انداخت پایین که حالا ینی مثال الان خجالت کشیده خیر سرش منم که کلا ادم بی اعصابی هستم همچین زدم پس کلش که اخش بلند شد
- آخ ! چته خره ؟؟چرا میزنی اخه ؟
- تو ادم نمیشی ؟؟
- به قول تو ادم بشم که تو تنها بشی ؟
اخ که الان دلم میخواست خرخرشو بجوم یهو با جیغ گفتم
- بیشعور منو با این پسره ی روانیه سادیسمی تنها گذاشتی چرا اخه دیشب داشت منو میکشتتو نمیدونی این ارسلان تعادل روانی نداره زود زنجیر پاره میکنه منو تنها میزاری پیش این ؟؟؟من به تو چی بگم اخه
همین جور داشتم تند تند غر میزدم سر شو اون بدبختم گوش میداد که یهو بلند گفت
-ااااا ساکت دیگه سرم رفت خب مگه تو ساکت میشی که من بگم؟
منم مثه این دخترای خوب نشستم چهارزانو رو تخت و اروم نگاش کردم بدبخت کپ کرد خندم گرفت ولی کنترل کردم و فقط لبخند ملیح زدم البته بگم فقط واسه رفع کنجکاوی بودااا وگرنه بعدا پدرشو در میارم دیانا بدبخت چهار زانو رو تخت نشست و با ذوق گفت
-وای نیکا نبودی ببینی چقدر خوش گذشت از دست این متین دل دردگرفتیم از خنده کلی جا ها رو گشتیم مگه خسته میشد ؟ کتی جونم رو هم همه جا گردوند اخرشم به زور بردمون خونشون خانوادش خییییلی خوب بودن دیگه نزاشتن برگردیم
همینجوری تند تند عین لوکوموتیو داشت ور میزد و منم با نیش باز نگاش میکردم این دوستمونم از دست رفته هااا
چه ذوقیم میکنه خدایی اینقدر ذوق داره یهو یه چیزی یادم اومد و عین جت پریدم وسط نطقش و گفتم
- کارخونه شکر تو کلامت دیشب کی به ارسلان خبر دادین نمیاین ؟
اول با تعجب نگام کرد ولی بعدش
یکم فکر کرد .
- ساعت ده و نیم یازده بود چطور؟
ایییی ارسلان ناکس !!!
یازده که ما هنوز بیرون بودیم ینی میدونسته و نگفته ؟
یه آشی برات بپزم یه وجب روغن داشته
#فرار
نه سلامی نه چیزی گفتم
- راستی تو دیشب کدوم گوری بودی ؟
نیشش گشاد تر شد و به حالت نمایشی سرشو انداخت پایین که حالا ینی مثال الان خجالت کشیده خیر سرش منم که کلا ادم بی اعصابی هستم همچین زدم پس کلش که اخش بلند شد
- آخ ! چته خره ؟؟چرا میزنی اخه ؟
- تو ادم نمیشی ؟؟
- به قول تو ادم بشم که تو تنها بشی ؟
اخ که الان دلم میخواست خرخرشو بجوم یهو با جیغ گفتم
- بیشعور منو با این پسره ی روانیه سادیسمی تنها گذاشتی چرا اخه دیشب داشت منو میکشتتو نمیدونی این ارسلان تعادل روانی نداره زود زنجیر پاره میکنه منو تنها میزاری پیش این ؟؟؟من به تو چی بگم اخه
همین جور داشتم تند تند غر میزدم سر شو اون بدبختم گوش میداد که یهو بلند گفت
-ااااا ساکت دیگه سرم رفت خب مگه تو ساکت میشی که من بگم؟
منم مثه این دخترای خوب نشستم چهارزانو رو تخت و اروم نگاش کردم بدبخت کپ کرد خندم گرفت ولی کنترل کردم و فقط لبخند ملیح زدم البته بگم فقط واسه رفع کنجکاوی بودااا وگرنه بعدا پدرشو در میارم دیانا بدبخت چهار زانو رو تخت نشست و با ذوق گفت
-وای نیکا نبودی ببینی چقدر خوش گذشت از دست این متین دل دردگرفتیم از خنده کلی جا ها رو گشتیم مگه خسته میشد ؟ کتی جونم رو هم همه جا گردوند اخرشم به زور بردمون خونشون خانوادش خییییلی خوب بودن دیگه نزاشتن برگردیم
همینجوری تند تند عین لوکوموتیو داشت ور میزد و منم با نیش باز نگاش میکردم این دوستمونم از دست رفته هااا
چه ذوقیم میکنه خدایی اینقدر ذوق داره یهو یه چیزی یادم اومد و عین جت پریدم وسط نطقش و گفتم
- کارخونه شکر تو کلامت دیشب کی به ارسلان خبر دادین نمیاین ؟
اول با تعجب نگام کرد ولی بعدش
یکم فکر کرد .
- ساعت ده و نیم یازده بود چطور؟
ایییی ارسلان ناکس !!!
یازده که ما هنوز بیرون بودیم ینی میدونسته و نگفته ؟
یه آشی برات بپزم یه وجب روغن داشته
۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.