فیک تهیونگ
𝒯𝒽𝑒 𝓉𝒶𝓉𝓉𝑜 𝑜𝒻 𝒶 𝓅𝓈𝓎𝒸𝒽𝑜⁴
_: اوکی میام عمو.🦦
~: خوبه. فعلا استراحت کن تا بعدا.
همون طور که پشت پنجره نشسته بودم صدای زنگ تلفن اومد.
برگشتم به سمت عمو که روی میز کارش نشست بود. تلفن رو برداشت و جواب داد.
~: بگو بیاد داخل.
تلفن رو گذاشت سرجاش و روبه من لبزد.
~: اون اینجاست.
صدای در اومد.
~: بله؟
در باز شد.
منشی: آقای کیم، خانم کیم اومدن.(فامیلی ات هم کیمه.)
~: بفرمایید.
با قدم های منظم داخل اومد.
~: به! خانم کیم! چقدر عوض شدی!👌🏻
+: سلام آقای کیم.^لبخند^
سر نیز نشستیم.
~: خب، میشنوم.
چشماشو ریز کرد و با اعتماد به سقف گفت.
+: من کسیم که بزرگترین محموله هارو فقط و فقط به بزرگترین افراد کره میدم! بهترین اسلحهها رو تحویل میدم و واسش انداره ارزش زره زره خون توی رگای تکتک شما دوتا و افرادتون پول میگیرم!🍺
وقتی که حرف میزد بانمک بهنظر میومد، ولی جوری رفتار میکردم که بیشتر حرص خوردنشون ببینم. آرنجمو روی میز گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم. با لحنی که انگار حرفاش حوصلمو سر برده حرف زدم.
_: خب. ما چیکار کنیم؟ حرفت؟🦥
عمو با پاش به پام زد.
+: میتونیم باهم همکاری کنیم. باند شما، با باند تحقیقاتی و آزمایشی من!🍷 این همکاری دو سر سوده. هم به نفع منه، هم به نفع شما! نظرتون؟🔗
_: هه، تو که تا چندسال پیش فکر میکردی عموی من مامان بابای تو رو کشته!؟
+: اووونن فقط به خاطر این بودکه اون موقع حالم خوب نبود و من سن خیلی کمی داشتم! ولی الان که فکر میکنم، اره، اون فقط یه تصادف بوده. الان هم میخوام دوباره راه مامان و بابامو ادامه بدم، آقای کیم، شما و بابای من با هم شروع کردین، این شرکت همون قدر که سهم شماست، سهم من و خواهرم هم هست! پس بیا عدالت رو برقرار کنیم که هر جفتمون سود ببینیم.
برعکس چیزی که توقعشو داشتم سریع جوابشو داد:
~: قبولش میکنم.
+: خیلی هم عالی. پس، الان به جای چندتا محموله صلاح سنگین کل باند مارو در اختیار دارین!
اون پیرصگ با لبخند مضحکش باهام دست داد و بعد قراردادِ روی میزو امضا کرد.
• • •
~: باید بهش خیلی نزدیک بشی. بهترین راه ارتباطی با اون دختر برامون باید باشی و تمام حواسش بهش باشه ... باید بتونی روس تسلط داشته باشی!
_: آها...🦦
از روی مبل پاشد و گوشیتون گداشت روی میز و دستاشو توی جیبش گذاشت. به عموی عوضیش که خیلی ازش حساب میبرد و بهش اعتماد داشت چشم دوخت.
_: ولییی چجوری باید روش تسلط داشته باشم؟🐺
.......:~
_: اوکی میام عمو.🦦
~: خوبه. فعلا استراحت کن تا بعدا.
همون طور که پشت پنجره نشسته بودم صدای زنگ تلفن اومد.
برگشتم به سمت عمو که روی میز کارش نشست بود. تلفن رو برداشت و جواب داد.
~: بگو بیاد داخل.
تلفن رو گذاشت سرجاش و روبه من لبزد.
~: اون اینجاست.
صدای در اومد.
~: بله؟
در باز شد.
منشی: آقای کیم، خانم کیم اومدن.(فامیلی ات هم کیمه.)
~: بفرمایید.
با قدم های منظم داخل اومد.
~: به! خانم کیم! چقدر عوض شدی!👌🏻
+: سلام آقای کیم.^لبخند^
سر نیز نشستیم.
~: خب، میشنوم.
چشماشو ریز کرد و با اعتماد به سقف گفت.
+: من کسیم که بزرگترین محموله هارو فقط و فقط به بزرگترین افراد کره میدم! بهترین اسلحهها رو تحویل میدم و واسش انداره ارزش زره زره خون توی رگای تکتک شما دوتا و افرادتون پول میگیرم!🍺
وقتی که حرف میزد بانمک بهنظر میومد، ولی جوری رفتار میکردم که بیشتر حرص خوردنشون ببینم. آرنجمو روی میز گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم. با لحنی که انگار حرفاش حوصلمو سر برده حرف زدم.
_: خب. ما چیکار کنیم؟ حرفت؟🦥
عمو با پاش به پام زد.
+: میتونیم باهم همکاری کنیم. باند شما، با باند تحقیقاتی و آزمایشی من!🍷 این همکاری دو سر سوده. هم به نفع منه، هم به نفع شما! نظرتون؟🔗
_: هه، تو که تا چندسال پیش فکر میکردی عموی من مامان بابای تو رو کشته!؟
+: اووونن فقط به خاطر این بودکه اون موقع حالم خوب نبود و من سن خیلی کمی داشتم! ولی الان که فکر میکنم، اره، اون فقط یه تصادف بوده. الان هم میخوام دوباره راه مامان و بابامو ادامه بدم، آقای کیم، شما و بابای من با هم شروع کردین، این شرکت همون قدر که سهم شماست، سهم من و خواهرم هم هست! پس بیا عدالت رو برقرار کنیم که هر جفتمون سود ببینیم.
برعکس چیزی که توقعشو داشتم سریع جوابشو داد:
~: قبولش میکنم.
+: خیلی هم عالی. پس، الان به جای چندتا محموله صلاح سنگین کل باند مارو در اختیار دارین!
اون پیرصگ با لبخند مضحکش باهام دست داد و بعد قراردادِ روی میزو امضا کرد.
• • •
~: باید بهش خیلی نزدیک بشی. بهترین راه ارتباطی با اون دختر برامون باید باشی و تمام حواسش بهش باشه ... باید بتونی روس تسلط داشته باشی!
_: آها...🦦
از روی مبل پاشد و گوشیتون گداشت روی میز و دستاشو توی جیبش گذاشت. به عموی عوضیش که خیلی ازش حساب میبرد و بهش اعتماد داشت چشم دوخت.
_: ولییی چجوری باید روش تسلط داشته باشم؟🐺
.......:~
۸.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.