چند پارتی کوک
وقتی نمیدونه حامله ای....
Part ۵
و روی اتاقش پر عکس های آنماری بود
روی عسلیش نگاهی انداختم
و با دیدن عکس خودم اخم کردم و به سمتش برگشتم گفتم
+ خوشگلم بابات میدونه عکس مامانت و گذاشتی اینجا؟
* نه خاله خواهش میکنم بهش نگو دعوام میکنه
ولی من هر شب عکس مانانو نگا۷ میکنم میخوابم ( با لحن بچگانه )
+ خب بریم با باربی هات بازی کنیم؟
* ارهههه
در حال بازی کردن بودیم که یهو در اتاق باز شد
_ اوه خانم کلارا اینجایید؟
چیکار دارید میکنید؟
+ هیچی دارم با آنماری بازی میکنم
مشکلی پیش اومده؟
_ با ماسک و کلاه راحت هستید؟
+ بله مشکلی ندارم ممنون
* بابا میشه خاله کلارا پیشمون بمونه؟برای همیشه
+ م...ن که پ...یشت هستم فقط شبا میرم خونمون باشه؟
_ اممم خب میخوای بگم یکی از اتاق های اینجا رو برات تمیز کنند؟ هر چند روز هم میتونی مرخصی بگیری ولی مشخصه آنماری خیلی ازت خوشش اومده
+(تو دلش) این چرا داره اینقد راحت زر میزنه؟ الان مثلا یه خانم دیگه بود اینقد راحت حرف میزد مرتیکه پدسگ
+ نفسمو با حرص بیرون دادم
اگه شما مشکلی نداشته باشید خوبه فقط من باید پنجشنبه جمعه ها رو برم خونه ی خودم
_ باشه اشکالی نداره
۳ ماه بعد.....
با آنماری درس کار کرده بودم
و وقتی رفتم شیر با بیسکوییت براش بیارم دیدم خوابه
اروم بلندش کردم بردم رو تختش بوسه ای گذاشتم رو سرش و از اتاق خارج شدم
داشتم میرفتم توی اتاق خودم که از اتاق کوک صدای داد زدن که *ترکم نکن نرو لعنتی خیلی بدی چرا رفتی....
سریع از پله ها بالا رفتم و در اتاقش باز کردم روی تخت خواب بود
و داشت کابوس میدید حدس میزدم داره خواب منو میبینه
رفتم سمتش و و صدای کردم
+ هی جونگ کوک پاشو داری خواب میبینی یهو از خواب با حالت پریشون پرید
و خودشو انداخت تو بغلم
خودمم تعجب کردم چون من الان فقط یه خدمتکار بودم
_ خواهش میکنم ترکم نکن ا/ت نرو
اشتباه کردم منو ول نکن
ش
+ بی اختیار دستمو گذاشتم رو صورتش و اشکاشو پاک کردم و سرشو بوسیدم
گفتم
هششش اروم باش من اینجا هستم جایی نمیرم سرشو ناز کردم تا دوباره خوابش برد
+ بانی کوچولو ی من ، هنوزم ترکت نکردم من پیشتم ولی اینقد بهت نمیگم که خودت بفهمی
حتی اگه شده ۱۰ سال دیگه
بوسه ای اروم ولی پر از دلتنگی روی لباش گذاشتم
و از کنارش بلند شدم
از اتاق خارج شدم
و دوباره با عکس خودم روبرو شدم
+ جونگ کوک داری خودتو نابود میکنی پسر
................
کوک ویو :
آلارم رو با دستم خاموش کردم دیشب خیلی مست کرده بودم و چیزی یادم نبود
ولی بازم خواب بد دیده بودم
یه چیزی مثل همیشه نبود انگار ا/ت اومد و باهام حرف زد
البته چیزی از حرفاش نفهمیدم ولی بهترین خواب دنیا بود!!
آماده شدم و رفتم پایین آنماری و کلارا مشغول خوردن غذا بودن انگار ا/ت برگشته بود و آنماری مادر داشت در این حد همیشه خوشحال بود
_ صبح بخیر
ا/ت و آنماری همزمان : صبح بخیر
_ من دیرم شد دیگه صبحونه نمیخورم
آنماری ساعت ۵ آماده باش اومدم بریم برای تولدت خرید
* باشه بابا
_ از خونه خارج شدم و به راننده با چشم اشاره دادم دره ماشینو باز کنه
فلش بک تو شرکت :
£ اقای جئون یه خانم مسنی اومدن میخوان شمارو ببینن و میگن کارشون خیلی مهمه و در مورد خانمتون هست
_ با این حرفش که گفت در مورد ا/ت سریع سرمو بلند کردم چه کسی بود که میخواست در مورد ا/ت من حرف بزنه؟
گفتم : بگو بیاد تو دو تا قهوه هم بیار
£ چشم
خانم بفرمایید تو
_ با ورد خانم هانگ خشکم زد
داشت گریه میکرد
^ سلام پسرم
_ خانم هانگ؟ اینجا برای چی اومدید؟
بشینید لطفا
^ اشکاش و پاک کرد و گفت اومدم چیز خیلی مهمی بهت بگم
راجب ا/ت .......
ادامه پارت بعد....
Part ۵
و روی اتاقش پر عکس های آنماری بود
روی عسلیش نگاهی انداختم
و با دیدن عکس خودم اخم کردم و به سمتش برگشتم گفتم
+ خوشگلم بابات میدونه عکس مامانت و گذاشتی اینجا؟
* نه خاله خواهش میکنم بهش نگو دعوام میکنه
ولی من هر شب عکس مانانو نگا۷ میکنم میخوابم ( با لحن بچگانه )
+ خب بریم با باربی هات بازی کنیم؟
* ارهههه
در حال بازی کردن بودیم که یهو در اتاق باز شد
_ اوه خانم کلارا اینجایید؟
چیکار دارید میکنید؟
+ هیچی دارم با آنماری بازی میکنم
مشکلی پیش اومده؟
_ با ماسک و کلاه راحت هستید؟
+ بله مشکلی ندارم ممنون
* بابا میشه خاله کلارا پیشمون بمونه؟برای همیشه
+ م...ن که پ...یشت هستم فقط شبا میرم خونمون باشه؟
_ اممم خب میخوای بگم یکی از اتاق های اینجا رو برات تمیز کنند؟ هر چند روز هم میتونی مرخصی بگیری ولی مشخصه آنماری خیلی ازت خوشش اومده
+(تو دلش) این چرا داره اینقد راحت زر میزنه؟ الان مثلا یه خانم دیگه بود اینقد راحت حرف میزد مرتیکه پدسگ
+ نفسمو با حرص بیرون دادم
اگه شما مشکلی نداشته باشید خوبه فقط من باید پنجشنبه جمعه ها رو برم خونه ی خودم
_ باشه اشکالی نداره
۳ ماه بعد.....
با آنماری درس کار کرده بودم
و وقتی رفتم شیر با بیسکوییت براش بیارم دیدم خوابه
اروم بلندش کردم بردم رو تختش بوسه ای گذاشتم رو سرش و از اتاق خارج شدم
داشتم میرفتم توی اتاق خودم که از اتاق کوک صدای داد زدن که *ترکم نکن نرو لعنتی خیلی بدی چرا رفتی....
سریع از پله ها بالا رفتم و در اتاقش باز کردم روی تخت خواب بود
و داشت کابوس میدید حدس میزدم داره خواب منو میبینه
رفتم سمتش و و صدای کردم
+ هی جونگ کوک پاشو داری خواب میبینی یهو از خواب با حالت پریشون پرید
و خودشو انداخت تو بغلم
خودمم تعجب کردم چون من الان فقط یه خدمتکار بودم
_ خواهش میکنم ترکم نکن ا/ت نرو
اشتباه کردم منو ول نکن
ش
+ بی اختیار دستمو گذاشتم رو صورتش و اشکاشو پاک کردم و سرشو بوسیدم
گفتم
هششش اروم باش من اینجا هستم جایی نمیرم سرشو ناز کردم تا دوباره خوابش برد
+ بانی کوچولو ی من ، هنوزم ترکت نکردم من پیشتم ولی اینقد بهت نمیگم که خودت بفهمی
حتی اگه شده ۱۰ سال دیگه
بوسه ای اروم ولی پر از دلتنگی روی لباش گذاشتم
و از کنارش بلند شدم
از اتاق خارج شدم
و دوباره با عکس خودم روبرو شدم
+ جونگ کوک داری خودتو نابود میکنی پسر
................
کوک ویو :
آلارم رو با دستم خاموش کردم دیشب خیلی مست کرده بودم و چیزی یادم نبود
ولی بازم خواب بد دیده بودم
یه چیزی مثل همیشه نبود انگار ا/ت اومد و باهام حرف زد
البته چیزی از حرفاش نفهمیدم ولی بهترین خواب دنیا بود!!
آماده شدم و رفتم پایین آنماری و کلارا مشغول خوردن غذا بودن انگار ا/ت برگشته بود و آنماری مادر داشت در این حد همیشه خوشحال بود
_ صبح بخیر
ا/ت و آنماری همزمان : صبح بخیر
_ من دیرم شد دیگه صبحونه نمیخورم
آنماری ساعت ۵ آماده باش اومدم بریم برای تولدت خرید
* باشه بابا
_ از خونه خارج شدم و به راننده با چشم اشاره دادم دره ماشینو باز کنه
فلش بک تو شرکت :
£ اقای جئون یه خانم مسنی اومدن میخوان شمارو ببینن و میگن کارشون خیلی مهمه و در مورد خانمتون هست
_ با این حرفش که گفت در مورد ا/ت سریع سرمو بلند کردم چه کسی بود که میخواست در مورد ا/ت من حرف بزنه؟
گفتم : بگو بیاد تو دو تا قهوه هم بیار
£ چشم
خانم بفرمایید تو
_ با ورد خانم هانگ خشکم زد
داشت گریه میکرد
^ سلام پسرم
_ خانم هانگ؟ اینجا برای چی اومدید؟
بشینید لطفا
^ اشکاش و پاک کرد و گفت اومدم چیز خیلی مهمی بهت بگم
راجب ا/ت .......
ادامه پارت بعد....
۹۴.۰k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.