One eyed killer/قاتل تک چشم
One eyed killer/قاتل تک چشم
Part 5
استاد؛ادم باش😐💔
یویی؛خب استاد راس میگم
هیدوری؛میشه خفه شی ؟
یویی؛نفهمیدم
هیدوری؛خب نفهم میگم خفه شو
استاد؛هیسسس اصلا درس نمیخونیم تا همین جاعع،عجب کلاس عجیبیه
و اما شین؛😴
مایکی:😴
[اینا هردو خوابالون افتادن ی جا 😂]
استاد؛اونا خوابن؟
ران:اوهوم
استاد؛هعیی واقعا هعییی
[ منتظر زنگ بودن ]
[ زنگ خورد ]
بچه های تو کلاس اونقد کرم ریختن رو مایکی و شین بیدارشون کردن
شین رفت بیرون و وقتی داش از حیاط پشتی دانشگاه میرف کلاس ی دسته از پسرای سال سومی جلوشو گرفتن و داشتن اذیتش میکردن
شین؛ولم کنینننننن،نکننننن
یکی از پسرا؛جوننن چ سینه هایی داره
شین؛کمکککممم کنیننننننن
ک رفیقای همون پسره جلو دهن شین و گرفتن و بقیه شون از دست و پاش تا شین نمیتونس تکون بخوره،
[زنگ شیمی بود]
[ویو مایکی]
چ زنگی خسته کننده تر از شیمی؟هعوفففف حوصلممم ک سر رفته ،حداقل بزا یکم با شین بحرفم،وایسا...شین .... تو کلاس نیس،هعی دلم شور میزنه ،عمم حداقل بزا از کلاس ب بهونه دسشویی برم بیرون
[ ایلی ]
مایکی ب جای اینکه بره دسشویی رف یکم پیاده تو حیاط دور بزنه و ب طور اتفاقی سر از حیاط پشتی در اورد،دید ک ی دسته پسر جمع شدن یجا ،یکم شک میکنه و نزدیک که میشه میبینه دارن ی دخترو اذیت میکنن ،با دقت تر که نگا میکنه میفهمه که شینع
مایکی؛هویی گو خورا خجالت نمیکشین ی دختر بی دفاعو اذیت میکنین؟
پسره؛فضولیش ب تو نیو...
ک حرفش با لگد مایکی تو کله ش قطع میشه
چون دیدن اون پسره داره میمیره رفیقاش گذاشتن و رفتن
مایکی؛تو حالت خوبه؟
شین؛ع..ع من خوبم م..ممنون
مایکی؛من کاری نکردم...بزا کمکت کنم
و مایکی داشت دکمه های بالا تنه شین و میبست ک چشمش ب شین خورد
دید که بدبخ توتفرنگی شده
مایکی؛م...من معذرت میخوام فقط کمکت میکردم....نمیخواستم خجالتت بدم
شین؛خجالت؟ن ممنون بابت لطفت
مایکی؛شینچان ی چیزی بگم؟
شین؛بگو
مایکی؛خب راستش نمیدونم چطور بگم ...
ادامه پارت بعدی
Part 5
استاد؛ادم باش😐💔
یویی؛خب استاد راس میگم
هیدوری؛میشه خفه شی ؟
یویی؛نفهمیدم
هیدوری؛خب نفهم میگم خفه شو
استاد؛هیسسس اصلا درس نمیخونیم تا همین جاعع،عجب کلاس عجیبیه
و اما شین؛😴
مایکی:😴
[اینا هردو خوابالون افتادن ی جا 😂]
استاد؛اونا خوابن؟
ران:اوهوم
استاد؛هعیی واقعا هعییی
[ منتظر زنگ بودن ]
[ زنگ خورد ]
بچه های تو کلاس اونقد کرم ریختن رو مایکی و شین بیدارشون کردن
شین رفت بیرون و وقتی داش از حیاط پشتی دانشگاه میرف کلاس ی دسته از پسرای سال سومی جلوشو گرفتن و داشتن اذیتش میکردن
شین؛ولم کنینننننن،نکننننن
یکی از پسرا؛جوننن چ سینه هایی داره
شین؛کمکککممم کنیننننننن
ک رفیقای همون پسره جلو دهن شین و گرفتن و بقیه شون از دست و پاش تا شین نمیتونس تکون بخوره،
[زنگ شیمی بود]
[ویو مایکی]
چ زنگی خسته کننده تر از شیمی؟هعوفففف حوصلممم ک سر رفته ،حداقل بزا یکم با شین بحرفم،وایسا...شین .... تو کلاس نیس،هعی دلم شور میزنه ،عمم حداقل بزا از کلاس ب بهونه دسشویی برم بیرون
[ ایلی ]
مایکی ب جای اینکه بره دسشویی رف یکم پیاده تو حیاط دور بزنه و ب طور اتفاقی سر از حیاط پشتی در اورد،دید ک ی دسته پسر جمع شدن یجا ،یکم شک میکنه و نزدیک که میشه میبینه دارن ی دخترو اذیت میکنن ،با دقت تر که نگا میکنه میفهمه که شینع
مایکی؛هویی گو خورا خجالت نمیکشین ی دختر بی دفاعو اذیت میکنین؟
پسره؛فضولیش ب تو نیو...
ک حرفش با لگد مایکی تو کله ش قطع میشه
چون دیدن اون پسره داره میمیره رفیقاش گذاشتن و رفتن
مایکی؛تو حالت خوبه؟
شین؛ع..ع من خوبم م..ممنون
مایکی؛من کاری نکردم...بزا کمکت کنم
و مایکی داشت دکمه های بالا تنه شین و میبست ک چشمش ب شین خورد
دید که بدبخ توتفرنگی شده
مایکی؛م...من معذرت میخوام فقط کمکت میکردم....نمیخواستم خجالتت بدم
شین؛خجالت؟ن ممنون بابت لطفت
مایکی؛شینچان ی چیزی بگم؟
شین؛بگو
مایکی؛خب راستش نمیدونم چطور بگم ...
ادامه پارت بعدی
۱۱۸
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.