جادوگرسیاه وعشق❤️🖤پارت۱۱
جونگکوک آروم درگوش هیرا گفت میشه تا همیشه ماله من باشی ای دختری پررو وقتی خوابی مثل یه فرشته قشنگ و نازی ولی وقتی بیداری مثل یه گربه ی وحشی به آدم دندون نشون میدی.
صبح هیرا چشماشو باز کرد.
هیرا:آخه همه جام درد میکونه .من کجام اینجا کجاست؟
بعدمتوجه دست های دور بدنش شود آروم سرشو برگردون که صورت جونگکوک دیدی داد زد.
تو داری چه غلطی میکونی پسر عوضی چه بلای سرم اوردی؟
لباسم لباس هام کو چی کارم کردی .
جونگکوک:مگه چی کار کردم چرا داد میزنی توی خيابون افتاد بودی قحش کرد بودی من آوردمت خونه هم کمکت کردم
بجای تشکر کردن داد میزنی واعقان که لباست خیس بودن تب داشتی نباید با لباس های خیس تا صبح میموندی من عوض شون کردم باید توی خیابون ولت میکردم واعقان که دختر پرروی هستی.
هیرا:کی ازت کمک خاسته بود هان؟.
جونگکوک:دیگه داد نزن بیابریم صبحونه بخوریم واگرنه خوب نمیشه ی.
هیرا:نمیخام لباسم کو میخام برم دانشگاه دیرم میشه.
جونگکوک:خنگول امروز تعطیلیم بیا زیاد حرف نزن .
جونگکوک رفت پایین داشت خودش صبحونه آماده میکرد هیرا چاری نداشت رفت پایین .
جونگکوک:بیا تو اولین دختری هستی که براش صبحونه آماده میکونم خیلی خوش شانسی.
هیرا:پسر عوضی میخای مخه منو بزنی کورخوندی .
هیرا:ببینم اینجا تنهایی کسی نیست پدرمادرت کجان؟
جونگکوک:اون خارج هستن من خیلی وقت تنها زندگی میکونم.
فقط من و خدمتکاراهم هستیم
هیرا:پس چرا نیستن؟.
جونگکوک:دیروز مورخس شون کردم .
هیرا:چرا میخاستی تنها باشیم تاهربلای بخای سرم بیاری الانم نکونه کاری باهم کردی هان؟
جونگکوک:من بایه دختر مریض چیکار داشتم آخه
اون قدر که فکه میکونی هم عوضی نیستم فقط چون سردت بودکنارت درازکشیدم و بغلت کردم.
هیرا:میخام برم لباسمو میخام .
جونگکوک:میشه امروز تاشب پیشم بمونی نری آخه نمیخام توی روزتولدم تنها باشم.
هیرا:چی امروز تولدت .
جونگکوک:آره
هیرا:چرا توکه کلی دوست داری تنها نیستی هتمن اونها برات برنامه دارن .
جونگکوک:نه ندارن چون من بهشون گفتم از تولد خوشم نمیاد پس اونم کاری برام نمیکونن
هیرا:چرا؟ تولد که خیلی خوبه همه عزیزانت روز به دنیا اومدنتو چشن میگیرن.
جونگکوک:اگه عزیز داشت باشی .
هیرابه صورت ناراحت جونگکوک نگاهی کرد دلش براش سوخت اونم مثل هیرا کسی رو نداشت تنها بودهیرا دلش نیمود تنهاش بزار.
هیرا:باش میخای امروز چی کار کونی ؟
جونگکوک:بزار ببینم خوب بریم بیرون .
صبح هیرا چشماشو باز کرد.
هیرا:آخه همه جام درد میکونه .من کجام اینجا کجاست؟
بعدمتوجه دست های دور بدنش شود آروم سرشو برگردون که صورت جونگکوک دیدی داد زد.
تو داری چه غلطی میکونی پسر عوضی چه بلای سرم اوردی؟
لباسم لباس هام کو چی کارم کردی .
جونگکوک:مگه چی کار کردم چرا داد میزنی توی خيابون افتاد بودی قحش کرد بودی من آوردمت خونه هم کمکت کردم
بجای تشکر کردن داد میزنی واعقان که لباست خیس بودن تب داشتی نباید با لباس های خیس تا صبح میموندی من عوض شون کردم باید توی خیابون ولت میکردم واعقان که دختر پرروی هستی.
هیرا:کی ازت کمک خاسته بود هان؟.
جونگکوک:دیگه داد نزن بیابریم صبحونه بخوریم واگرنه خوب نمیشه ی.
هیرا:نمیخام لباسم کو میخام برم دانشگاه دیرم میشه.
جونگکوک:خنگول امروز تعطیلیم بیا زیاد حرف نزن .
جونگکوک رفت پایین داشت خودش صبحونه آماده میکرد هیرا چاری نداشت رفت پایین .
جونگکوک:بیا تو اولین دختری هستی که براش صبحونه آماده میکونم خیلی خوش شانسی.
هیرا:پسر عوضی میخای مخه منو بزنی کورخوندی .
هیرا:ببینم اینجا تنهایی کسی نیست پدرمادرت کجان؟
جونگکوک:اون خارج هستن من خیلی وقت تنها زندگی میکونم.
فقط من و خدمتکاراهم هستیم
هیرا:پس چرا نیستن؟.
جونگکوک:دیروز مورخس شون کردم .
هیرا:چرا میخاستی تنها باشیم تاهربلای بخای سرم بیاری الانم نکونه کاری باهم کردی هان؟
جونگکوک:من بایه دختر مریض چیکار داشتم آخه
اون قدر که فکه میکونی هم عوضی نیستم فقط چون سردت بودکنارت درازکشیدم و بغلت کردم.
هیرا:میخام برم لباسمو میخام .
جونگکوک:میشه امروز تاشب پیشم بمونی نری آخه نمیخام توی روزتولدم تنها باشم.
هیرا:چی امروز تولدت .
جونگکوک:آره
هیرا:چرا توکه کلی دوست داری تنها نیستی هتمن اونها برات برنامه دارن .
جونگکوک:نه ندارن چون من بهشون گفتم از تولد خوشم نمیاد پس اونم کاری برام نمیکونن
هیرا:چرا؟ تولد که خیلی خوبه همه عزیزانت روز به دنیا اومدنتو چشن میگیرن.
جونگکوک:اگه عزیز داشت باشی .
هیرابه صورت ناراحت جونگکوک نگاهی کرد دلش براش سوخت اونم مثل هیرا کسی رو نداشت تنها بودهیرا دلش نیمود تنهاش بزار.
هیرا:باش میخای امروز چی کار کونی ؟
جونگکوک:بزار ببینم خوب بریم بیرون .
۱۱.۴k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.