من فکر کردم خواهرمه ولی جن بود
منو خواهرم چون پیش هم میخوابیم کارهامون رو طوری تنظیم میکنیم که باهم بخوابیم ما همیشه ساعت ۱۱ دیگه می خوابیم خب من مثل همیشه رفتم کلاس ریاضی و بعد کلاس زبان و بعد هم باشگاه وقتی اومدم خونه ساعت ۶ بود شام خوردم و بعد رفتم حموم در اومدم و خواهرم کمکم کرد که موهام رو خشک کنم بعد با خواهرم نشستیم تو اتاق فیلم ترسناک گذاشتیم من چون خیلی خسته بودم و خوابم میومد ساعت ۱۰ رفتم خوابیدم و خواهرم گفت من یکم تلویزیون میبینم و بعد میخوابم دیگه تقریبا ساعت ۳:۵۹ دقیقه بود که از خواب بیدار شدم چون تشنم بود رفتم تو آشپز خونه و آب خوردم ۱۰ دقیقه تو آشپزخونه بودم بعد رفتم تو اتاق که بخوابم دیدم خواهرم رو به دیوار نشسته پشتش به من بود و داشت تکون تکون میخورد و یه چیزی زیر لب میگفت و بعد آروم میخندید من گفتم حتما داره مسخره بازی در میاره و میخواد منو بترسونه زدم به شونش و گفتم چیکار میکنی نمی تونی منو با این چیزا بترسونی آجو جونم ( ما تو خونه همو اینطوری صدا میکنیم اون به من که خواهرشم میگه آجو منم میگم دیش کلا اینجوری همو مسخره میکنیم 😁 ) بهم اهمیت نداد و داشت ادامه میداد و میخندید اونم خیلی آروم و زیر لب من گفتم آجو چته کم مسخره بازی در بیار شونش رو گرفتم و کشیدم 😱😱 این که خواهر من نیست صورتش سوخته بود موهاش انگار ریخته بود و فقط بعضی جاهاش مو داشت بدنش پر از مو بود و یه قیچی دستش بود پاهاش شبیه پای بز بود دندوناش سیاه بود چشاش مردمکش سفید بود بعد اینکه این صحنه رو دیدم شوک شده بودم فقط بهش زل زده بودم اون یهو بلند شد و قیچی رو گرفت رو گلوم و گفت من تو و آجو جونت رو با خودم میبرم چون شما ها از نسل شیطان هستین من بعد از تموم شدن حرفاش غش کردم بعد که دوباره چشام رو باز کردم دیدم تو بیمارستانم و خواهرم کنارم نشته گفتم ستاره چته چرا اینطوری میکنی حرفی که زد من رو به فکر عمیقی فرو برد ☹️☹️ .....
این داستان ادامه دارد
این داستان ادامه دارد
۲.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.