P9
P9
ویو نویسنده
و هوپی شبیه گوجه شد و گفت: میشه بزاریم پایین خودم میام*اروم*
یونگی. نه*اروم_بم*بعد این
جواب یونگی ساکت شد و به راه نگاه کرد بعد 2مین رسیدن به آشپزخونه پسر بزرگتر پسر کوچیک تر رو
گذاشت پایین و ی لیوان برداشت و پرش کرد آب داد دست پسر
کوچکتر
یونگی. بیا
پسر کوچک تر اومد و لیوان
رو از دستش گرفت و خورد بعد
دوباره دادش به پسر بزرگتر و
تشکر
کرد راه افتاد سمت پله ها که ی
دفعه پسر بزرگتر بلندش کرد و پسر کوچیکتر از شک"هینــــــ"ی
کشید و دستاش رو دور گردن پسر بزرگتر برای جلو
گیری از افتادن حلقه کرد و با
تعجب به پسر بزرگتر که داشت ریلکس از پله ها بالا میرفت نگاه
کرد و برای لحظه ای محوش شد
چرا تا بحال به صورت زیبای این مرد دقت نکرده بود چشمای خمار،
موهای سیاه و لخت، بینی کوچک و خوش تراش، لب های صورتی و...
بی اختیار دستش رو به صورت پسر بزرگتر رسوندو نوازشش کرد
پسر بزرگ برای لحظه ای دست از قدم زدن برداشت و به پسر کوچک تر
زل زد و...
ببخشید کم شد و دیر گذاشتم نتم نیومد
ویو نویسنده
و هوپی شبیه گوجه شد و گفت: میشه بزاریم پایین خودم میام*اروم*
یونگی. نه*اروم_بم*بعد این
جواب یونگی ساکت شد و به راه نگاه کرد بعد 2مین رسیدن به آشپزخونه پسر بزرگتر پسر کوچیک تر رو
گذاشت پایین و ی لیوان برداشت و پرش کرد آب داد دست پسر
کوچکتر
یونگی. بیا
پسر کوچک تر اومد و لیوان
رو از دستش گرفت و خورد بعد
دوباره دادش به پسر بزرگتر و
تشکر
کرد راه افتاد سمت پله ها که ی
دفعه پسر بزرگتر بلندش کرد و پسر کوچیکتر از شک"هینــــــ"ی
کشید و دستاش رو دور گردن پسر بزرگتر برای جلو
گیری از افتادن حلقه کرد و با
تعجب به پسر بزرگتر که داشت ریلکس از پله ها بالا میرفت نگاه
کرد و برای لحظه ای محوش شد
چرا تا بحال به صورت زیبای این مرد دقت نکرده بود چشمای خمار،
موهای سیاه و لخت، بینی کوچک و خوش تراش، لب های صورتی و...
بی اختیار دستش رو به صورت پسر بزرگتر رسوندو نوازشش کرد
پسر بزرگ برای لحظه ای دست از قدم زدن برداشت و به پسر کوچک تر
زل زد و...
ببخشید کم شد و دیر گذاشتم نتم نیومد
۴.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.