توی اتاقم افتاده بودم
داشتم گریه 😭ـ
میکردم
فلش بک
رفته بودم بیرون واسه نهار خرید کنم
ان با پدرش زندگی میکنه
ان برای پپرش جذابیتی نداره
وقتی برگشتم خونه سری اومد منو بر تو اتاق
گفت وسایلت رو جمع کن
پرسیدم چرا
گفت فروختمت به یه مردی به اسم تایجو شیبا که باهاش ازدواج کنی
من 20 ساله و از حرف های پدرم معلوم بود اون 23سالش است
پدر من نمیخواهم ازدواج کنم
خفشو حدعقل به یه پردی بخور فردا میاد دنبالت
اما من یکی دیگه رو دوست دارم
کی اون پسره که تو بچگیات بود
اون رفته بفهم نفهم
پایان فلش بک
اون تا پنج دقیقه دیگه میومد دنبالم
خب این ماجرایی که بهتون گفتم مال یک سال پیشه من و تایجو یک ساله ازدواج کردیم
داشتم غدا میپختم که تایجو ار سر کار اومد
خوشومدی.بالبخند.
کت تایجو میگیره میزاره تو کمدش
تایجو میاد تو اتاق میگه شام حاظره؟
اره الان میام
نشستیم شام خوردیم
بعد تایجو رفت تو اتاق درو بست
آن موند و میز رو جمع کرد
بعد رفت تو اتاق و لباسش رو در اورد
منحرف نشوید یعنی داشت عوض میکرد
تایجو از پشت سر بغلش کرد و گفت ببیبی نمیدونستم انقدر دوست داری منو انداخت رو تخت تایجو تازه از حموم اومده بود بیرون و این یعنی حوله داشت
روم خیمه زد و اهمشو رو کرد تو اهمم
لبامو وحشیانه بوسید جوری که انگار میگه نمیتونی ازدستم فرار کنی وووووو
سانسور
صب پاشودم دیدم تایجو داره فشارم میده ولی خواب بود یادم اومد دیشب موقع فشار دادن سینه هام خوابش برده
صب هم جای دست و دندون های تایجو روی سینه هام بود
رفتم حموم جای مارک روی تمام بدنم بود
تایجو یهو درو باز کرد گفت خیلی بدی بیبی باید دوباره تنبیهت کنم
و بله
آن دیگه جرعت نکرد بدون تایجو بره حمام
پارت بعد به زودی
میکردم
فلش بک
رفته بودم بیرون واسه نهار خرید کنم
ان با پدرش زندگی میکنه
ان برای پپرش جذابیتی نداره
وقتی برگشتم خونه سری اومد منو بر تو اتاق
گفت وسایلت رو جمع کن
پرسیدم چرا
گفت فروختمت به یه مردی به اسم تایجو شیبا که باهاش ازدواج کنی
من 20 ساله و از حرف های پدرم معلوم بود اون 23سالش است
پدر من نمیخواهم ازدواج کنم
خفشو حدعقل به یه پردی بخور فردا میاد دنبالت
اما من یکی دیگه رو دوست دارم
کی اون پسره که تو بچگیات بود
اون رفته بفهم نفهم
پایان فلش بک
اون تا پنج دقیقه دیگه میومد دنبالم
خب این ماجرایی که بهتون گفتم مال یک سال پیشه من و تایجو یک ساله ازدواج کردیم
داشتم غدا میپختم که تایجو ار سر کار اومد
خوشومدی.بالبخند.
کت تایجو میگیره میزاره تو کمدش
تایجو میاد تو اتاق میگه شام حاظره؟
اره الان میام
نشستیم شام خوردیم
بعد تایجو رفت تو اتاق درو بست
آن موند و میز رو جمع کرد
بعد رفت تو اتاق و لباسش رو در اورد
منحرف نشوید یعنی داشت عوض میکرد
تایجو از پشت سر بغلش کرد و گفت ببیبی نمیدونستم انقدر دوست داری منو انداخت رو تخت تایجو تازه از حموم اومده بود بیرون و این یعنی حوله داشت
روم خیمه زد و اهمشو رو کرد تو اهمم
لبامو وحشیانه بوسید جوری که انگار میگه نمیتونی ازدستم فرار کنی وووووو
سانسور
صب پاشودم دیدم تایجو داره فشارم میده ولی خواب بود یادم اومد دیشب موقع فشار دادن سینه هام خوابش برده
صب هم جای دست و دندون های تایجو روی سینه هام بود
رفتم حموم جای مارک روی تمام بدنم بود
تایجو یهو درو باز کرد گفت خیلی بدی بیبی باید دوباره تنبیهت کنم
و بله
آن دیگه جرعت نکرد بدون تایجو بره حمام
پارت بعد به زودی
۳.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.