ʚعشق کوتاهɞ💚
ʚعشق کوتاهɞ💚
^P④^
(صبح ویو تهیونگ)
با نور خورشید ک تو صورتم میخورد بیدار شدم دستو صورتمو شستمو رفتم پایین مثل همیشه مامان بابام زودتر رفته بودن تا ب کاراشون برسن خدمتکارا صبونمو اوردنو بعد از خوردنش تشکر کردمو رفتم تو اتاقم همش فکرم پیش ا.ت بود ینی ا.ت الان داره چیکار میکنه انگار واقعا عاشقش شده باشم نمیتونم صبر کنم تا دوباره ببینمش
(ویو ا.ت)
چند ساعتی بود ک بیدار شده بودم مامان بابام داشتن کاراشونو انجام میدادن منم بقل یکی از ستونای قصر نشسته بودمو تو فکر هوسو بودم باورم نمیشه ینی انقد زود دلم براش تنگ شده؟ میخوام برم ببینمش همین الان رفتم پیش مامان بابام و بهشون گفتم و رفتم سمت همون دریاچه خوشگل وقتی رسیدم نشستم رو نیمکت بعد چن مین صدای پا اومد انگار یکی داشت میومد سمتم یهو ی سایه ای دیدم یکم ک اومد جلو تر دیدم هوسوعه خیلی ذوق کردمو پریدم بغلش
~وایی هوسو چه خوب شد اومدیییی
(ویو تهیونگ)
تصمیم گرفتم برم سمت دریاچه ب مامانم گفتمو رفتم وقتی رسیدم دیدم ا.ت اونجاس و تا منو دید پرید بغلم از تعجب شاخ دروردم ولی بازم خوشحال شدمو منم بغلش کردم
&منم خوشحال شدم ا.ت .. اوو راستی دیروز روبانت افتاد
~اوه واقعا ممنون
اومدم پشت ا.ت و موهاشو با اون روبان بستم وایی موهاش خیلی نرم بوددد بعد با هم رفتیم رو نیمکتو حرف زدیم
^P④^
(صبح ویو تهیونگ)
با نور خورشید ک تو صورتم میخورد بیدار شدم دستو صورتمو شستمو رفتم پایین مثل همیشه مامان بابام زودتر رفته بودن تا ب کاراشون برسن خدمتکارا صبونمو اوردنو بعد از خوردنش تشکر کردمو رفتم تو اتاقم همش فکرم پیش ا.ت بود ینی ا.ت الان داره چیکار میکنه انگار واقعا عاشقش شده باشم نمیتونم صبر کنم تا دوباره ببینمش
(ویو ا.ت)
چند ساعتی بود ک بیدار شده بودم مامان بابام داشتن کاراشونو انجام میدادن منم بقل یکی از ستونای قصر نشسته بودمو تو فکر هوسو بودم باورم نمیشه ینی انقد زود دلم براش تنگ شده؟ میخوام برم ببینمش همین الان رفتم پیش مامان بابام و بهشون گفتم و رفتم سمت همون دریاچه خوشگل وقتی رسیدم نشستم رو نیمکت بعد چن مین صدای پا اومد انگار یکی داشت میومد سمتم یهو ی سایه ای دیدم یکم ک اومد جلو تر دیدم هوسوعه خیلی ذوق کردمو پریدم بغلش
~وایی هوسو چه خوب شد اومدیییی
(ویو تهیونگ)
تصمیم گرفتم برم سمت دریاچه ب مامانم گفتمو رفتم وقتی رسیدم دیدم ا.ت اونجاس و تا منو دید پرید بغلم از تعجب شاخ دروردم ولی بازم خوشحال شدمو منم بغلش کردم
&منم خوشحال شدم ا.ت .. اوو راستی دیروز روبانت افتاد
~اوه واقعا ممنون
اومدم پشت ا.ت و موهاشو با اون روبان بستم وایی موهاش خیلی نرم بوددد بعد با هم رفتیم رو نیمکتو حرف زدیم
۶.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.