تک پارتی یونگی
تک پارتی یونگی
از زبون یونگی
دست از درس خوندنم برداشتم آخه چیه هی درس بخونی درس بخونی آخرم هیچی نشی
کتابام رو جمع کردم و رفتم سمت سازم
بخاطر کارام چند روزی شده که ساز نزدم و نت ننوشتم یه لیست دارم از آهنگایی که باید نت هاشون رو درست کنم الان نوبت آهنگ Tattoo بود برای این آهنگ خیلی ذوق داشتم چون یکی از آهنگ های مورد علاقمه
دوساعت بعد
بلاخره تموم شد رفتم سمت پدرم
یونگی:بابا
بابا: بله
یونگی: میشه این آهنگ رو که میزنم ازم فیلم بگیری
بابا:باشه
بابام اومد فیلم بگیره که گفتم
یونگی:بزار یه دور دیگه تمرین کنم بعد
بابا:باشه
گوشیم رو به اسپیکر وصل کردم و شروع کردم باهاش زدن خیلی خوب شده
یونگی: خب تموم شد فقط بابا فیلم میگیری زیاد از صورتم نگیر
بابا:فیلم نمیگیرم
یونگی:براچی؟
بابا:خیلی بد بود
یونگی: کجاش بد بود ؟
بابا:همه جاش بد بود وقتی تونستی درست بزنی بیا بگو ازت فیلم بگیرم الکی هم وقت منو نگیر
وقتی بابا این حرف رو زد صدای خورد شدن قلبم رو شنیدم
یونگی:اما بابا کلی طول کشید تا تونستم اینو بزنم
بابا:برو کار دارم
یونگی:مامان تو ازم فیلم میگیری ؟(با لبخند)
مامان :منم نظرم با بابات یکیه وقتی تو یه کاری بدی چرا میخوای ادامش بدی ؟
یونگی:اما مامان من تا الان کلی آهنگ اینطوری زدم هیچی نگفتین
مامان: نگفتیم که ناراحت نشی وگرنه همش بد بود
یونگی:باش
کتابام رو جمع کردم و سازم رو برداشتمو رفتم سمت اتاقم شاید حق با اوناست شاید هیچ استعدادی توی ساز زدن ندارم
راستش این تک پارتی همین الان برای خودم اتفاق افتاد و حس کردم باید بنویسمش
از زبون یونگی
دست از درس خوندنم برداشتم آخه چیه هی درس بخونی درس بخونی آخرم هیچی نشی
کتابام رو جمع کردم و رفتم سمت سازم
بخاطر کارام چند روزی شده که ساز نزدم و نت ننوشتم یه لیست دارم از آهنگایی که باید نت هاشون رو درست کنم الان نوبت آهنگ Tattoo بود برای این آهنگ خیلی ذوق داشتم چون یکی از آهنگ های مورد علاقمه
دوساعت بعد
بلاخره تموم شد رفتم سمت پدرم
یونگی:بابا
بابا: بله
یونگی: میشه این آهنگ رو که میزنم ازم فیلم بگیری
بابا:باشه
بابام اومد فیلم بگیره که گفتم
یونگی:بزار یه دور دیگه تمرین کنم بعد
بابا:باشه
گوشیم رو به اسپیکر وصل کردم و شروع کردم باهاش زدن خیلی خوب شده
یونگی: خب تموم شد فقط بابا فیلم میگیری زیاد از صورتم نگیر
بابا:فیلم نمیگیرم
یونگی:براچی؟
بابا:خیلی بد بود
یونگی: کجاش بد بود ؟
بابا:همه جاش بد بود وقتی تونستی درست بزنی بیا بگو ازت فیلم بگیرم الکی هم وقت منو نگیر
وقتی بابا این حرف رو زد صدای خورد شدن قلبم رو شنیدم
یونگی:اما بابا کلی طول کشید تا تونستم اینو بزنم
بابا:برو کار دارم
یونگی:مامان تو ازم فیلم میگیری ؟(با لبخند)
مامان :منم نظرم با بابات یکیه وقتی تو یه کاری بدی چرا میخوای ادامش بدی ؟
یونگی:اما مامان من تا الان کلی آهنگ اینطوری زدم هیچی نگفتین
مامان: نگفتیم که ناراحت نشی وگرنه همش بد بود
یونگی:باش
کتابام رو جمع کردم و سازم رو برداشتمو رفتم سمت اتاقم شاید حق با اوناست شاید هیچ استعدادی توی ساز زدن ندارم
راستش این تک پارتی همین الان برای خودم اتفاق افتاد و حس کردم باید بنویسمش
۱۲.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.