🖤debt🖤
پارت ۱ و ۲
توی مسیر خونه بودم رفتم توی کوچه خیلی تاریک بود هدفونم رو زدم و اهنگ مورد علاقه ام رو گذاشتم هیچ صدایی رو نمی شنیدم و توی حال خودم بودم چند مین راه رفته بودم ولی هنوز نرسیده بودم یه دست روی دهنم حس کردم و دیگه هیچی حس نکردم
بلند شدم همه جا تاریک بود دستام بسته بود صدای پای یه نفر رو شنیدم سریع خودمو زدم به خواب در باز شد
جیمین :بلند شو تا یه گلوله توی پات خالی نکردم
ا/ت :بگو کی هستی و من کجام نگی از جام بلند نمیشم
یه گلوله نزدیک پام زد خیلی ترسیده بودم سریع بلند شدم و خودمو جمع کردم
جیمین :آفرین دختر خوب دیگه منو عصبانی نکن
چراغ ها رو روشن کرد و از اتاق رفت چند مین بعد یه خانم اومد توی اتاق چند تا لباس گذاشت روی تخت
&:خانم، رئیس دستور دادن این لباسارو بپوشید و برای شام بیاید
ا/ت :دست منو باز میکنید
دستام رو باز کرد یه خط افتاده بود روی دستام خیلی درد میکرد اول میخواستم فرار کنم ولی
باخودم گفتم توی خونه کسی بهم اهمیت نمیده پس بهتره همین جا بمونم لباسارو پوشیدم موقع شام شد رفتم طبقه پایین همون مردی که همه صداش میکردن رئیس سر میز نشسته بود و چندتا دختر و پسر کنارش نشسته بودن رفتم روی صندلی نشستم شام رو که خوردیم بعد از رفتن همه منم خواستم برم که
جیمین :خانم کوچولو بیا نزدیکتر
ا/ت :کاری داری بگی از همین جا میشنوم
جیمین :باشه اگه اینجوریه توی اتاقت منتظرم بمون
رفتم توی اتاق لباسمو عوض کردم و منتظر موندم صدای پاش اومد و در باز شد
جیمین :دختر شجاعی هستی که با من اونجوری حرف میزنی
ا/ت :تو کی هستی؟
جیمین :من از این به بعد رئیستم مامانت به جای بدهیش تو رو به من داده
ا/ت :پس یعنی انقدر از من بدشون میاد که بجای بدهیشون منو دادن
جیمین :به من گفت با رفتنت به دانشکده حقوق خرج زیادی براشون تراشیدی خودم خرج دانشگاهت رو میدم تا بعدا وکیل خودم بشی
ا/ت :ممنون ولی وسایل و کتابام رو میخوام
جیمین :میگم وسایلات رو برات بیارن
ای دوست عزیز همین طوری نرو لایک یادت نره♥️
توی مسیر خونه بودم رفتم توی کوچه خیلی تاریک بود هدفونم رو زدم و اهنگ مورد علاقه ام رو گذاشتم هیچ صدایی رو نمی شنیدم و توی حال خودم بودم چند مین راه رفته بودم ولی هنوز نرسیده بودم یه دست روی دهنم حس کردم و دیگه هیچی حس نکردم
بلند شدم همه جا تاریک بود دستام بسته بود صدای پای یه نفر رو شنیدم سریع خودمو زدم به خواب در باز شد
جیمین :بلند شو تا یه گلوله توی پات خالی نکردم
ا/ت :بگو کی هستی و من کجام نگی از جام بلند نمیشم
یه گلوله نزدیک پام زد خیلی ترسیده بودم سریع بلند شدم و خودمو جمع کردم
جیمین :آفرین دختر خوب دیگه منو عصبانی نکن
چراغ ها رو روشن کرد و از اتاق رفت چند مین بعد یه خانم اومد توی اتاق چند تا لباس گذاشت روی تخت
&:خانم، رئیس دستور دادن این لباسارو بپوشید و برای شام بیاید
ا/ت :دست منو باز میکنید
دستام رو باز کرد یه خط افتاده بود روی دستام خیلی درد میکرد اول میخواستم فرار کنم ولی
باخودم گفتم توی خونه کسی بهم اهمیت نمیده پس بهتره همین جا بمونم لباسارو پوشیدم موقع شام شد رفتم طبقه پایین همون مردی که همه صداش میکردن رئیس سر میز نشسته بود و چندتا دختر و پسر کنارش نشسته بودن رفتم روی صندلی نشستم شام رو که خوردیم بعد از رفتن همه منم خواستم برم که
جیمین :خانم کوچولو بیا نزدیکتر
ا/ت :کاری داری بگی از همین جا میشنوم
جیمین :باشه اگه اینجوریه توی اتاقت منتظرم بمون
رفتم توی اتاق لباسمو عوض کردم و منتظر موندم صدای پاش اومد و در باز شد
جیمین :دختر شجاعی هستی که با من اونجوری حرف میزنی
ا/ت :تو کی هستی؟
جیمین :من از این به بعد رئیستم مامانت به جای بدهیش تو رو به من داده
ا/ت :پس یعنی انقدر از من بدشون میاد که بجای بدهیشون منو دادن
جیمین :به من گفت با رفتنت به دانشکده حقوق خرج زیادی براشون تراشیدی خودم خرج دانشگاهت رو میدم تا بعدا وکیل خودم بشی
ا/ت :ممنون ولی وسایل و کتابام رو میخوام
جیمین :میگم وسایلات رو برات بیارن
ای دوست عزیز همین طوری نرو لایک یادت نره♥️
۳۶.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.