فیک (??Why you)پارت(18)
(ککککککککککککککککمککککککککککککککککککک چرا لال شدمممممممم)*ذهن ا/ت.
همینجور داشت نزدیک می شد که.......
تهیونگ:(نگاه کردن)
ا/ت:(چشاشو محکم فشار دادن)
تهیونگ یه بوسه رو گونه ا/ت گذاشت و یه لبخند زد*
ا/ت که تو شوک بود تهیونگ از روش بلند شد ....هنوز تو فکر بود که
تیهونگ:نمیخوای بلند شی؟؟
ا/ت:تهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
تهیونگ:الفرارررررررر خنده*
ا/ت:بیشور قلبم اومد تو ذهنم مرتیکه پوفیوزززززززز
ا/ت:بلند شد لباساشو مرتب کرد *
ا/ت:خدایا بهم صبر بده اونم صبر ایوبببببببببببب
رفتم از در بیرون از پله ها اومدم پایین که بچه هارو دیدم
ا/ت:سلام خنده*
اعضا بجز کوک:سلام ا/ت
کوک سرش تو بشقاب صبحانش بود ....ایش...انگار از دماغ فیل افتاده .....رفتم پیش پیش جیمین نشستم .
جیمین پسر بامزه ای بود ولی در عین حال هات جذاب ...
ا/ت: خوبی. آروم*
جیمین : مرسی تو چطور .آروم*
ا/ت: منم خوبم لبخند *
جیمین:لبخند *
شروع کردیم به خوردن صبحونه که نامجون شروع کرد به صحبت کردن
نامجون:ام کوک ما تصمیم گرفتیم یه چند وقتی اینجا بمونم اگه مشکلی نداره؟
تهیونگ:وات دحل؟؟؟؟؟مگه خونه ندارین؟؟؟برین خونه هاتون کیش کیش.(😂)
شوگا:با صاحب خونه بود نه با اجاره نشینش پس بشین غذاتو بخور
منم همینطوری داشتم به بحث کردنشون نگا میکردم
واقعا کیوت بودن ....واسه خودم متاسفام ...نمیدونم چرا نمیتونم تو مجلس یا جمعی خندم و نگه دارم ....مثله تو خطم عموم با دختر عمم اینقدر به چیزای بیخود خندیدیم کم موند۶ بود با عموم خاکمون کنن
ا/ت:سعی تو نگه داشتن خندش *
تهیونگ:اصلا به تو چه مگه با تو حرف زدم هان؟؟؟ اصلا چرا میخواین بمونیم!!؟
شوگا:فضولیش بهت نیومده بچه
تهیونگ:من بچه ام!!!!!!به من میگی بچه!!!!تو که از من بدتری!!!!!
جین:هی بچه ها بس کنین
تهیونگ:هیونگ من میخوام بس کنم ولی از قرار معلوم شوگا ول کن نیست .
و همچنان کوک درحاله میل کردن بود
انصافا فازشو نمی درکم.
فازا مازا اسکیریزا؟؟؟؟(اینو منو برادر زادم اضافه کردیم😂😂😂😂)
جیمین دید که تو حالت عادی نیستم پرسید
جیمین:حالت خوب........
که پوکیدم هه هه هه
ا/ت:پوکیدن از خنده*
همه داشتن با تعجب نگاه میکردن بهم جین با جیمین باهام میخندیدن ولی نه به شدیدی من
تهیونگ:ا/ت نخند!!!!!!!
که بدتر شدم
جیهوپ:از دست رفت •_•
تهیونگ: قیافم مثله دلقکاست ؟؟؟-__-
ا/ت:وای وای خدا هوفففففف بجای اینکه ترسناک باشین خیلی کیوتین
یکمی آروم شدم
ا/ت:ببخشید
کوک بلند شد رفت از خونه بیرون
یعنی واقعا هیچ احساسی نداره؟؟؟
هییییی
همینطوری تو فکر بودم که
شوگا:زیاد فکر نکن ...دست خودش نیست
ا/ت:هوم؟؟
شوگا:بهش نگو بی احساس دست خودش نی
ا/ت:تو ذهنمو میخونی؟؟؟
شوگا:........
ا/ت:انصافا چیزی به اسم حریم شخصی دارین؟؟؟
شوگا: شاید واسه دیگران باشه ولی واسه من خیر
ا/ت:آها
شوگا:بله
ا/ت:شوگا
شوگا:هم ؟؟؟ از کی باهات صمیمی شدم با اسم کوچیکم صدام میکنی؟؟
ا/ت:از وقتی که اومدی به این خونه•_•
شوگا:حالا بگو حرفتو؟
ا/ت: میتونم........بلند شد و رفت سمت صندلی شوگا*
شوگا:هوم؟؟
ا/ت: میشع به لپات دست بزنم؟؟؟نگاه نکش مرگ *
بقیه داشتن میخندیدن
شوگا:وات؟؟؟؟؟چیزی زدی؟؟؟؟ عمرا!!!
ا/ت:خواهش. مظلومانه*
شوگا:....خوب........باشه......بیا
ا/ت:آخجوننننننن ....رفت سمت شوگا لپاشو گرفت* .......اون لحظه یه حسی بهش دست داد*....... وای......
ا/ت:نرمههههههههههههه خیلی نرمههههههههههههههههه... و خواهرمون لپ های آگوستین اعظم را ماننده تسلایم یه بهتره بگم ....خمیر یوفگا ورز داد ......
شوگا:هی یواش
ا/ت:آخه کی میتونه در برابر این لا مقاومت کنه
تهیونگ:هییییییییی ا/ت....
ا/ت:ساکت ته .....ویییییی خیلی نرمه ......شوگا مثله یه گربه کیوته که لپاش خیلی نرمه ویییییییییییییییی
و بالاخره از لپای شوگای بدبخت دست کشید
شوگا:آخ دردم گرفت ..درحاله مالوندن لپ*
که ....
ا/ت:یه بوس رو لپ شوگا زد
شوگا تو شوک بود از سفید شد قرمز از قرمز شد بنفش....
ا/ت:مرسی که گذاشتی اما تو دست بزنم لبخند*
بقیه هم اومدن جلو ا/ت که ا/ت تعجب کرد
اعضا : ماهم میخوایم
و شوگا هنوز تو شوک بود
ا/ت خنده ای بلند کرد همه حالشان خوب بود ا/ت اعضا ولی.........کی از درد کوک خبر داشت ؟؟؟
کسی بود که بپرسه حالت خوبه؟؟؟
شاید می گفتن خیلی لوس یا از دماغ فیل افتادست ولی ......
چرا هرچی میشه همه حرف از قضاوت نکنید میزنن ولی خودشون اولین کسایی هستن که قضاوت میکنن؟؟؟؟
این انصافه؟؟؟یا ظلم؟؟؟
ظلمی که در حق جونگ کوک شد ....
اون حق داشت عاشق بشه ....احساسات داشته باشه چه درد چه لذت چه محبت و........
ولی بجای اینا چی نصیبش شد ؟؟؟یه گودال سیاه و بی رنگو روح .......
هیچوقت کسیو قضاوت نکنید چون ممکنه نابودش کنه:)💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
همینجور داشت نزدیک می شد که.......
تهیونگ:(نگاه کردن)
ا/ت:(چشاشو محکم فشار دادن)
تهیونگ یه بوسه رو گونه ا/ت گذاشت و یه لبخند زد*
ا/ت که تو شوک بود تهیونگ از روش بلند شد ....هنوز تو فکر بود که
تیهونگ:نمیخوای بلند شی؟؟
ا/ت:تهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
تهیونگ:الفرارررررررر خنده*
ا/ت:بیشور قلبم اومد تو ذهنم مرتیکه پوفیوزززززززز
ا/ت:بلند شد لباساشو مرتب کرد *
ا/ت:خدایا بهم صبر بده اونم صبر ایوبببببببببببب
رفتم از در بیرون از پله ها اومدم پایین که بچه هارو دیدم
ا/ت:سلام خنده*
اعضا بجز کوک:سلام ا/ت
کوک سرش تو بشقاب صبحانش بود ....ایش...انگار از دماغ فیل افتاده .....رفتم پیش پیش جیمین نشستم .
جیمین پسر بامزه ای بود ولی در عین حال هات جذاب ...
ا/ت: خوبی. آروم*
جیمین : مرسی تو چطور .آروم*
ا/ت: منم خوبم لبخند *
جیمین:لبخند *
شروع کردیم به خوردن صبحونه که نامجون شروع کرد به صحبت کردن
نامجون:ام کوک ما تصمیم گرفتیم یه چند وقتی اینجا بمونم اگه مشکلی نداره؟
تهیونگ:وات دحل؟؟؟؟؟مگه خونه ندارین؟؟؟برین خونه هاتون کیش کیش.(😂)
شوگا:با صاحب خونه بود نه با اجاره نشینش پس بشین غذاتو بخور
منم همینطوری داشتم به بحث کردنشون نگا میکردم
واقعا کیوت بودن ....واسه خودم متاسفام ...نمیدونم چرا نمیتونم تو مجلس یا جمعی خندم و نگه دارم ....مثله تو خطم عموم با دختر عمم اینقدر به چیزای بیخود خندیدیم کم موند۶ بود با عموم خاکمون کنن
ا/ت:سعی تو نگه داشتن خندش *
تهیونگ:اصلا به تو چه مگه با تو حرف زدم هان؟؟؟ اصلا چرا میخواین بمونیم!!؟
شوگا:فضولیش بهت نیومده بچه
تهیونگ:من بچه ام!!!!!!به من میگی بچه!!!!تو که از من بدتری!!!!!
جین:هی بچه ها بس کنین
تهیونگ:هیونگ من میخوام بس کنم ولی از قرار معلوم شوگا ول کن نیست .
و همچنان کوک درحاله میل کردن بود
انصافا فازشو نمی درکم.
فازا مازا اسکیریزا؟؟؟؟(اینو منو برادر زادم اضافه کردیم😂😂😂😂)
جیمین دید که تو حالت عادی نیستم پرسید
جیمین:حالت خوب........
که پوکیدم هه هه هه
ا/ت:پوکیدن از خنده*
همه داشتن با تعجب نگاه میکردن بهم جین با جیمین باهام میخندیدن ولی نه به شدیدی من
تهیونگ:ا/ت نخند!!!!!!!
که بدتر شدم
جیهوپ:از دست رفت •_•
تهیونگ: قیافم مثله دلقکاست ؟؟؟-__-
ا/ت:وای وای خدا هوفففففف بجای اینکه ترسناک باشین خیلی کیوتین
یکمی آروم شدم
ا/ت:ببخشید
کوک بلند شد رفت از خونه بیرون
یعنی واقعا هیچ احساسی نداره؟؟؟
هییییی
همینطوری تو فکر بودم که
شوگا:زیاد فکر نکن ...دست خودش نیست
ا/ت:هوم؟؟
شوگا:بهش نگو بی احساس دست خودش نی
ا/ت:تو ذهنمو میخونی؟؟؟
شوگا:........
ا/ت:انصافا چیزی به اسم حریم شخصی دارین؟؟؟
شوگا: شاید واسه دیگران باشه ولی واسه من خیر
ا/ت:آها
شوگا:بله
ا/ت:شوگا
شوگا:هم ؟؟؟ از کی باهات صمیمی شدم با اسم کوچیکم صدام میکنی؟؟
ا/ت:از وقتی که اومدی به این خونه•_•
شوگا:حالا بگو حرفتو؟
ا/ت: میتونم........بلند شد و رفت سمت صندلی شوگا*
شوگا:هوم؟؟
ا/ت: میشع به لپات دست بزنم؟؟؟نگاه نکش مرگ *
بقیه داشتن میخندیدن
شوگا:وات؟؟؟؟؟چیزی زدی؟؟؟؟ عمرا!!!
ا/ت:خواهش. مظلومانه*
شوگا:....خوب........باشه......بیا
ا/ت:آخجوننننننن ....رفت سمت شوگا لپاشو گرفت* .......اون لحظه یه حسی بهش دست داد*....... وای......
ا/ت:نرمههههههههههههه خیلی نرمههههههههههههههههه... و خواهرمون لپ های آگوستین اعظم را ماننده تسلایم یه بهتره بگم ....خمیر یوفگا ورز داد ......
شوگا:هی یواش
ا/ت:آخه کی میتونه در برابر این لا مقاومت کنه
تهیونگ:هییییییییی ا/ت....
ا/ت:ساکت ته .....ویییییی خیلی نرمه ......شوگا مثله یه گربه کیوته که لپاش خیلی نرمه ویییییییییییییییی
و بالاخره از لپای شوگای بدبخت دست کشید
شوگا:آخ دردم گرفت ..درحاله مالوندن لپ*
که ....
ا/ت:یه بوس رو لپ شوگا زد
شوگا تو شوک بود از سفید شد قرمز از قرمز شد بنفش....
ا/ت:مرسی که گذاشتی اما تو دست بزنم لبخند*
بقیه هم اومدن جلو ا/ت که ا/ت تعجب کرد
اعضا : ماهم میخوایم
و شوگا هنوز تو شوک بود
ا/ت خنده ای بلند کرد همه حالشان خوب بود ا/ت اعضا ولی.........کی از درد کوک خبر داشت ؟؟؟
کسی بود که بپرسه حالت خوبه؟؟؟
شاید می گفتن خیلی لوس یا از دماغ فیل افتادست ولی ......
چرا هرچی میشه همه حرف از قضاوت نکنید میزنن ولی خودشون اولین کسایی هستن که قضاوت میکنن؟؟؟؟
این انصافه؟؟؟یا ظلم؟؟؟
ظلمی که در حق جونگ کوک شد ....
اون حق داشت عاشق بشه ....احساسات داشته باشه چه درد چه لذت چه محبت و........
ولی بجای اینا چی نصیبش شد ؟؟؟یه گودال سیاه و بی رنگو روح .......
هیچوقت کسیو قضاوت نکنید چون ممکنه نابودش کنه:)💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۲۹.۴k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.