Mafia band JK 13
Partthirteen 13
فیک جونگ کوک...
+هوم...
×خسته ای؟ سو، فردا بهت زنگ میزنم... میتونی بری بخوابی... *اِپریتاد...
(* ب فرانسوی یعنی بعدا میبینمت)
+اپریتاد، موسیو...
لنی ک منتظر این لحظه بود، سریع قطع میکنه و روی تختش ولو میشه... فردا نیازی نبود ب عمارت JK بره، ولی خب کلی کار داشت... باید از طریق موبایل تهیونگ شماره جونگکوک و پیدا میکرد، از موبایل جونگکوک برنامه هاشون و میفهمید و با کمک هم گروهیاش همه چیشون و خراب میکرد... این پروژه تنها پروژه ای بود ک این همه طول کشید... بقیشون نهایتا دوروز طول میکشید، ولی الان چهار روزه داره کار میکنه و هنوز هم کار داره... البته، بعد از خراب کردن پلن های جونگکوک، ازونجایی ک یکم زیادی فضوله قراره یکم بیشتر وارد زندگیشون بشه و از همه چیشون سر در بیاره، البته، درسته کل زندگیشون و از وقتی 18 سالش بود میدونست، ولی هنوز چیزهای زیادی بود ک نمیدونست...
*14:00pm*
بعد ازینکه تمام برنامه هاشو ب هم گروهیاش گفت، رفت سراغ پیدا کردنه شماره ی جونگکوک... وقتی وارد مخاطبین تهیونگ شد دید ک تهیونگ *deja vu, Lenny* سیوش کرده... البته حقم داشت... بالاخره قبلا لنی و دیده ولی یادش نمیاد... اهمیتی نداد... شماره و جونگکوک و پیدا کرد، برداشت، و وارد کامپیوترش کرد... وقتی موفق به هک کردنش شد، اطلاعاتشو ریخت تو یکی دیگه از لپ تاب هاش... بعد از گشتن کل گوشیه جونگکوک، وقتی اس ام اس هاشو خوند، ب پیویه *D'jeon* رسید... پدرش بود... کل برنامه هاشو ب پدرش اس ام اس داده بود...
فیک جونگ کوک...
+هوم...
×خسته ای؟ سو، فردا بهت زنگ میزنم... میتونی بری بخوابی... *اِپریتاد...
(* ب فرانسوی یعنی بعدا میبینمت)
+اپریتاد، موسیو...
لنی ک منتظر این لحظه بود، سریع قطع میکنه و روی تختش ولو میشه... فردا نیازی نبود ب عمارت JK بره، ولی خب کلی کار داشت... باید از طریق موبایل تهیونگ شماره جونگکوک و پیدا میکرد، از موبایل جونگکوک برنامه هاشون و میفهمید و با کمک هم گروهیاش همه چیشون و خراب میکرد... این پروژه تنها پروژه ای بود ک این همه طول کشید... بقیشون نهایتا دوروز طول میکشید، ولی الان چهار روزه داره کار میکنه و هنوز هم کار داره... البته، بعد از خراب کردن پلن های جونگکوک، ازونجایی ک یکم زیادی فضوله قراره یکم بیشتر وارد زندگیشون بشه و از همه چیشون سر در بیاره، البته، درسته کل زندگیشون و از وقتی 18 سالش بود میدونست، ولی هنوز چیزهای زیادی بود ک نمیدونست...
*14:00pm*
بعد ازینکه تمام برنامه هاشو ب هم گروهیاش گفت، رفت سراغ پیدا کردنه شماره ی جونگکوک... وقتی وارد مخاطبین تهیونگ شد دید ک تهیونگ *deja vu, Lenny* سیوش کرده... البته حقم داشت... بالاخره قبلا لنی و دیده ولی یادش نمیاد... اهمیتی نداد... شماره و جونگکوک و پیدا کرد، برداشت، و وارد کامپیوترش کرد... وقتی موفق به هک کردنش شد، اطلاعاتشو ریخت تو یکی دیگه از لپ تاب هاش... بعد از گشتن کل گوشیه جونگکوک، وقتی اس ام اس هاشو خوند، ب پیویه *D'jeon* رسید... پدرش بود... کل برنامه هاشو ب پدرش اس ام اس داده بود...
۱۰.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.