p2
p2
جین:
داشتم کافه رو تمیز میکردم که دیدم پسرا دارن میان
هوسوک:انیو بابابزرگ غر غرو
جین:عایییششش.....من کجام.. عیشش.. کجام غر غروعه
هوسوک:نگا نگا همین الان داری غر میزنی
جینو هوسوک خندیدن
جین:
دیدم یونگی با لبخند زل زده به هوسوک رفتم دم گوشش آروم گفتم
جین:سلام پسرک عاشق
یونگی تازه به خودش اومد و جینو چپ چپ نگا کرد
هوسوک:یااا در گوشیی اونم جلو من نچ نچ نچ اصلا کار خوبی نیست
یونگی:عوممم ولش چیزی نگفتش
جین:آره جون عمت
هوسوک:عوممم
خب بابا بزرگ الان چیکار بکنیم
جین: هوسوک تو میزارو دستمال بکش بعدش این گلایی که تازه خریدم رو بچین رو میز
و تو یونگی شیشه کافه رو تمیز کن
بعدش این لامپ های ریسه ای رو دور تا دور کافه وصل کن
یونگی هوسوک:اوکییی
یونگی تمام مدت چشمام از پشت شیشه به هوسوک بود( اخییییییی مشممسمشممس)
فلش بک ساعت نه
کارامون تموم شد بالاخره نشستیم رو یه میز جین هیونگ برامون آمیوه آورد و شروع کردیم به خوردن
بعد تموم شدنش منو جین هیونگ یه میز خیلی بزرگ رو روبه روی دریا گذاشتیم و تزئینش کردیم هوسوک هم خونه هایی رو که مسافر هایی که امروز مسافر خونه رو ترک کردن تمیز میکرد
منو جین هیونگ رفتیم کلی غذاهای مختلف درست کردیم
جین:هی پسرک عاشق کی میخوای بش اعتراف کنی
یونگی لبخندی زد و گفت:عوممم شاید امروز
جین موهای یونگی بهم ریخت
هردو خندیدن
هوسوک هم وقتی کاراش تموم شد اومد به ما کمک کرد
..............
حمایت؟!
جین:
داشتم کافه رو تمیز میکردم که دیدم پسرا دارن میان
هوسوک:انیو بابابزرگ غر غرو
جین:عایییششش.....من کجام.. عیشش.. کجام غر غروعه
هوسوک:نگا نگا همین الان داری غر میزنی
جینو هوسوک خندیدن
جین:
دیدم یونگی با لبخند زل زده به هوسوک رفتم دم گوشش آروم گفتم
جین:سلام پسرک عاشق
یونگی تازه به خودش اومد و جینو چپ چپ نگا کرد
هوسوک:یااا در گوشیی اونم جلو من نچ نچ نچ اصلا کار خوبی نیست
یونگی:عوممم ولش چیزی نگفتش
جین:آره جون عمت
هوسوک:عوممم
خب بابا بزرگ الان چیکار بکنیم
جین: هوسوک تو میزارو دستمال بکش بعدش این گلایی که تازه خریدم رو بچین رو میز
و تو یونگی شیشه کافه رو تمیز کن
بعدش این لامپ های ریسه ای رو دور تا دور کافه وصل کن
یونگی هوسوک:اوکییی
یونگی تمام مدت چشمام از پشت شیشه به هوسوک بود( اخییییییی مشممسمشممس)
فلش بک ساعت نه
کارامون تموم شد بالاخره نشستیم رو یه میز جین هیونگ برامون آمیوه آورد و شروع کردیم به خوردن
بعد تموم شدنش منو جین هیونگ یه میز خیلی بزرگ رو روبه روی دریا گذاشتیم و تزئینش کردیم هوسوک هم خونه هایی رو که مسافر هایی که امروز مسافر خونه رو ترک کردن تمیز میکرد
منو جین هیونگ رفتیم کلی غذاهای مختلف درست کردیم
جین:هی پسرک عاشق کی میخوای بش اعتراف کنی
یونگی لبخندی زد و گفت:عوممم شاید امروز
جین موهای یونگی بهم ریخت
هردو خندیدن
هوسوک هم وقتی کاراش تموم شد اومد به ما کمک کرد
..............
حمایت؟!
۸.۳k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.