عشق فاجعه بار پارت ۱۲
عیدتون مبارک بریم واسه هیجان انگیز ترین پارت
داشتم جسدو نگا میکردم که تهیونگ دستمو کشیدو بردم بیرون ا/ت : هی چیکا میکنی داشت میبردم که وایساد لیسا و جونگ بودن زانوهام سست شده بود هردوشون ماسک و دستش مشکی زده بودنو اسلحه دسشون بود ینی کار اونا بوده؟ یهو تهیونگ دستمو کشیدو پرتم کرد تو ماشین جونگ کوک و لیسام اینور و اونورم بودن داشتم به خودم میخیسیدم ا/ت: شما چرا اینجوری میکنین ؟ لیسا : نگران نباش ما فقط کار دختررو تموم کردیم الان داریم میریم خونه تهیونگ ا/ت:چیی؟ جونگ کوک: مگه خودت همینو نمیخواستی ا/ت: آره خب ولی اگه بدونن کار شماس میدونین چی میشه تهیونگ: تو نگران اون نباش
ا/ت: چرا نگرانم نگران شما شمارو که نمیدازن زندان بعد بیاین بیرون اعدامتون میکنن میفهمین لیسا صورتمو تو دستاش گرفتو اشکامو پاک کردو گفت : عزیزم لازم نیس استرس اینارو داشته باشی قرار نیس همچین
اتفاقی بیوفته حالام دیگه گریه نکن از زبان تهیونگ: وقتی میدیدم اینطوری واس ما گریه میکنه جیگرم آتیش میگرفت ولی خب چیکار میتونستم بکنم [پرش زمانی ] ا/ت لیسا میشه پیش تو بخوابم لیسا: بهت بر نخوره ها ولی خیلی تو پشتک پارو میزنی فقط تو بغل تهیونگ آرومت میگیره چرا پیش اون نمی خوابی تهیونگ : بیا اینجا منم از ناچاری و بی اتاقی رفتم پیش تهیونگ و خب لخت شده بود لباس منم بزور دراورد تو تخت خوابوندم من به سینش نزدیک کردو دستشو دورم حلقه کرد منم خودم جمع کردم بعدم آروم گوشمو گاز گرفتو لبمو یه جوری آروم بوس کرد که انگار پر روش افتاده دوباره مال خودم شده بود با اینکه شب بدی بود
خوشحال بودم که دوباره منو دوسم داره
داشتم جسدو نگا میکردم که تهیونگ دستمو کشیدو بردم بیرون ا/ت : هی چیکا میکنی داشت میبردم که وایساد لیسا و جونگ بودن زانوهام سست شده بود هردوشون ماسک و دستش مشکی زده بودنو اسلحه دسشون بود ینی کار اونا بوده؟ یهو تهیونگ دستمو کشیدو پرتم کرد تو ماشین جونگ کوک و لیسام اینور و اونورم بودن داشتم به خودم میخیسیدم ا/ت: شما چرا اینجوری میکنین ؟ لیسا : نگران نباش ما فقط کار دختررو تموم کردیم الان داریم میریم خونه تهیونگ ا/ت:چیی؟ جونگ کوک: مگه خودت همینو نمیخواستی ا/ت: آره خب ولی اگه بدونن کار شماس میدونین چی میشه تهیونگ: تو نگران اون نباش
ا/ت: چرا نگرانم نگران شما شمارو که نمیدازن زندان بعد بیاین بیرون اعدامتون میکنن میفهمین لیسا صورتمو تو دستاش گرفتو اشکامو پاک کردو گفت : عزیزم لازم نیس استرس اینارو داشته باشی قرار نیس همچین
اتفاقی بیوفته حالام دیگه گریه نکن از زبان تهیونگ: وقتی میدیدم اینطوری واس ما گریه میکنه جیگرم آتیش میگرفت ولی خب چیکار میتونستم بکنم [پرش زمانی ] ا/ت لیسا میشه پیش تو بخوابم لیسا: بهت بر نخوره ها ولی خیلی تو پشتک پارو میزنی فقط تو بغل تهیونگ آرومت میگیره چرا پیش اون نمی خوابی تهیونگ : بیا اینجا منم از ناچاری و بی اتاقی رفتم پیش تهیونگ و خب لخت شده بود لباس منم بزور دراورد تو تخت خوابوندم من به سینش نزدیک کردو دستشو دورم حلقه کرد منم خودم جمع کردم بعدم آروم گوشمو گاز گرفتو لبمو یه جوری آروم بوس کرد که انگار پر روش افتاده دوباره مال خودم شده بود با اینکه شب بدی بود
خوشحال بودم که دوباره منو دوسم داره
۵.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.