𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²
پارت : ²
ویو جنگکوک
_از خواب پاشدم رفتم حموم اومدم بیرون ساعت ۹ نیم بود خودمو حاضر کردم اومدم پایین صبحانمو خوردم و رفتم تو اتاق کارم که برسم به کارام
چند ساعت بعد...
_وقت نهار شد رفتم نهارمو خوردم و چند مین بعد از نهارم رفتم زنگ زدم به یونگی
_ الو یونگی کار داری اگه نداری شب بیا بریم بار ( با حالت کسل کننده و سرد گفت ) و
( قطع کرد )
÷با... نمیزاره که بنالم
*راوی*
جنگکوک بعد از قطع کردن تلفن با ماشین رفت که مواد و اسلحه ها رو ببینه و بعد دستور جابجا کردنشونو بده
خلاصه شب شد و جنگکوک اومد خونه خودشو حاضر کرد
یونگی هکرمون هم که خودشو آماده کرد ( عکس استایلاشونو میزارم )
حالا موند ا.ت و یونا
ا.ت بعد از رفتن به خونه به کاراش رسید { درس،غذا،نظافت خودشو خونه }
یونا هم که بعد از دانشگاه رفته بود خرید که وسایل خونه و خودشو بخره که اونم بعد کاراش اومد خونه
ا.ت ویو
+ساعت دیدم که ۶ چهل دقیقه بود رفتم شامو حاضر کردم و خوردم که ۸ شد
یهو یونا زنگ زد
×الو ا.ت خودتو زود آماده کن ۹ تو بار میبینمت خدافظ
+باشههههه خدافظ
( قطع کردن )
+وایییی باید برم حموم خداکنه دیرم نشه ایششش از دستتتت یونا
+یه حموم ۳۰ مینی کردم و اومدم بیرون تا خودمو حاضر کنم گذاشتم موهامو همینطوری خشک شه بعد
+اول از همه رفتم جلوی آینه یه آرایش کیوت ساده کردم از ذوق یه قر ریز رفتمو هی قربون صدقه ی خودم می رفتم
بعد خودمو حاضر کردم که دیدم موهام خشک شده موهامم درست کردم و یه عطر زدم ( استایلش سفیده، عکسشو گذاشتم همینطور آرایششو ) و از در زدم بیرون و زنگ زدم به یونا
ویو یونا
×کاملاً حاضر شده بودم ( استایلش مشکیه، عکسشو گذاشتم همینطور آرایششو ) داشتم گوشیمو رو کاناپه در میداشتم که یهو ا.ت زنگ زد
×الو ا.ت کجای
+تو ماشینم الان میرسم بار تو کجای
×منم دارم میام
+اوک پس من قطع کنم دم در بار میبینمت زود بیا باشههه
×باشه باشه
×من دیگه برم بای
+بای بای
( قطع کردن )
چند مین بعد...
*راوی*
هردو رسیدن به بار و رفتن داخل که ساعت ۹ ده دقیقه بود
جنگکوک یونگی هم باهم با یه ماشین مشکی فراری یشمی به بار اومدن
شرط : ۱۵ لایک ۱۵ کامنت
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²
پارت : ²
ویو جنگکوک
_از خواب پاشدم رفتم حموم اومدم بیرون ساعت ۹ نیم بود خودمو حاضر کردم اومدم پایین صبحانمو خوردم و رفتم تو اتاق کارم که برسم به کارام
چند ساعت بعد...
_وقت نهار شد رفتم نهارمو خوردم و چند مین بعد از نهارم رفتم زنگ زدم به یونگی
_ الو یونگی کار داری اگه نداری شب بیا بریم بار ( با حالت کسل کننده و سرد گفت ) و
( قطع کرد )
÷با... نمیزاره که بنالم
*راوی*
جنگکوک بعد از قطع کردن تلفن با ماشین رفت که مواد و اسلحه ها رو ببینه و بعد دستور جابجا کردنشونو بده
خلاصه شب شد و جنگکوک اومد خونه خودشو حاضر کرد
یونگی هکرمون هم که خودشو آماده کرد ( عکس استایلاشونو میزارم )
حالا موند ا.ت و یونا
ا.ت بعد از رفتن به خونه به کاراش رسید { درس،غذا،نظافت خودشو خونه }
یونا هم که بعد از دانشگاه رفته بود خرید که وسایل خونه و خودشو بخره که اونم بعد کاراش اومد خونه
ا.ت ویو
+ساعت دیدم که ۶ چهل دقیقه بود رفتم شامو حاضر کردم و خوردم که ۸ شد
یهو یونا زنگ زد
×الو ا.ت خودتو زود آماده کن ۹ تو بار میبینمت خدافظ
+باشههههه خدافظ
( قطع کردن )
+وایییی باید برم حموم خداکنه دیرم نشه ایششش از دستتتت یونا
+یه حموم ۳۰ مینی کردم و اومدم بیرون تا خودمو حاضر کنم گذاشتم موهامو همینطوری خشک شه بعد
+اول از همه رفتم جلوی آینه یه آرایش کیوت ساده کردم از ذوق یه قر ریز رفتمو هی قربون صدقه ی خودم می رفتم
بعد خودمو حاضر کردم که دیدم موهام خشک شده موهامم درست کردم و یه عطر زدم ( استایلش سفیده، عکسشو گذاشتم همینطور آرایششو ) و از در زدم بیرون و زنگ زدم به یونا
ویو یونا
×کاملاً حاضر شده بودم ( استایلش مشکیه، عکسشو گذاشتم همینطور آرایششو ) داشتم گوشیمو رو کاناپه در میداشتم که یهو ا.ت زنگ زد
×الو ا.ت کجای
+تو ماشینم الان میرسم بار تو کجای
×منم دارم میام
+اوک پس من قطع کنم دم در بار میبینمت زود بیا باشههه
×باشه باشه
×من دیگه برم بای
+بای بای
( قطع کردن )
چند مین بعد...
*راوی*
هردو رسیدن به بار و رفتن داخل که ساعت ۹ ده دقیقه بود
جنگکوک یونگی هم باهم با یه ماشین مشکی فراری یشمی به بار اومدن
شرط : ۱۵ لایک ۱۵ کامنت
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۱۱.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.