مدرسه پر دردسر❄🌚
مدرسه پر دردسر❄🌚
ا/ت: هوووف چقدر زر میزنه خدایا کل این خونه دوربین داره چیکار کنم نمیتونم به کسی بکم کمکم کنه بجز ی جوری فهمیدم
آروم از کنار از زنیکه زر زرو بلند شدم از پشتش در رفتم دیدم کوک وسط آشپز خونه نشسته
کوکییی هخشمم عدیدم🥺
کوک:قیافت رو اینجوری نکن جانم؟
پاشو بریم بیرون خسته شدم
کوک: باشه باشه آروم بیا
پنجره آشپز خونه رو باز کردم زیرش ی ذره بوته موته ارتفاع ک اصلا نداشت پریدم پایین از پشت بادیگارد ها رد شدیم از دیوار رفتیم بالا الفراررررر
ا/ت: هیییی کوکیییی بستنییی برو بگیررر
کوک: صبرکن په طعمی میخوای؟؟
هوووم توت فرنگیییی
کوک: درست مثل طعم لبت
هییی وسط خیابون برووو
کوک ک رفتم گوشیو گرفتم زنگ زدم به نامجون
الووو نامی خوبی
نامجون: خوبم تو کجایی؟؟
اینارو ول کن کارد دارم برات usb یه دوربین رو میفرستم هکش کن من بتونم کارم رو انجام بدممم
نامجون: باش حله
بعد قطع کردن براش فرستادم ک کوک اومد
کوک: بیا بستنی
مرسییی هخشممم پریدم بوسش کردم کوک تک خنده کرد و توی راه رفتن از من جلو زد
کوک پسر بدی نیست شاید نباید با اون انتقام بگیرم قلبش میشکنه من من نمیتونم
کوک: بیا دیگه کجا موندییی
اومدم اومدم
کوک:دستم رو دور کمرش انداختم و روی صندلی پارک نشستیم جفتمون داشتیم بستنی میخوردیم ک گوشیم در آوردم ی سری عکس گرفتیم ک بیشترا خنده دار ولی کیوت بودن
کوکی پاشو بریم خونه کلمون رو میکنن
کوک:آره پاشو بریم
ا/ت:توی شرابی ک روی میز بود قرص خواب آور ریختم میدونستم کوک دوس داره
پ.کوک:دخترم تو نمیخوری؟
نه راستش من حساسیت دارم ببخشید
کوک:واقعا؟؟
اهوم خوب دوس ندارم اینارو کسی بدونه برای همین نمیگم
عجوزه خانم(مادر بزرگ کوک):چه دختری آفرین به سلیقت کوک
بعد از چند دقیقه همه خوابشون گرف و رفتن اتاقشون بوم خوابشون برد اون کلفت ها هم با بادیگارد های بدبخت بیهوش شدن
پارت شانزدهم🌚❄
ا/ت: هوووف چقدر زر میزنه خدایا کل این خونه دوربین داره چیکار کنم نمیتونم به کسی بکم کمکم کنه بجز ی جوری فهمیدم
آروم از کنار از زنیکه زر زرو بلند شدم از پشتش در رفتم دیدم کوک وسط آشپز خونه نشسته
کوکییی هخشمم عدیدم🥺
کوک:قیافت رو اینجوری نکن جانم؟
پاشو بریم بیرون خسته شدم
کوک: باشه باشه آروم بیا
پنجره آشپز خونه رو باز کردم زیرش ی ذره بوته موته ارتفاع ک اصلا نداشت پریدم پایین از پشت بادیگارد ها رد شدیم از دیوار رفتیم بالا الفراررررر
ا/ت: هیییی کوکیییی بستنییی برو بگیررر
کوک: صبرکن په طعمی میخوای؟؟
هوووم توت فرنگیییی
کوک: درست مثل طعم لبت
هییی وسط خیابون برووو
کوک ک رفتم گوشیو گرفتم زنگ زدم به نامجون
الووو نامی خوبی
نامجون: خوبم تو کجایی؟؟
اینارو ول کن کارد دارم برات usb یه دوربین رو میفرستم هکش کن من بتونم کارم رو انجام بدممم
نامجون: باش حله
بعد قطع کردن براش فرستادم ک کوک اومد
کوک: بیا بستنی
مرسییی هخشممم پریدم بوسش کردم کوک تک خنده کرد و توی راه رفتن از من جلو زد
کوک پسر بدی نیست شاید نباید با اون انتقام بگیرم قلبش میشکنه من من نمیتونم
کوک: بیا دیگه کجا موندییی
اومدم اومدم
کوک:دستم رو دور کمرش انداختم و روی صندلی پارک نشستیم جفتمون داشتیم بستنی میخوردیم ک گوشیم در آوردم ی سری عکس گرفتیم ک بیشترا خنده دار ولی کیوت بودن
کوکی پاشو بریم خونه کلمون رو میکنن
کوک:آره پاشو بریم
ا/ت:توی شرابی ک روی میز بود قرص خواب آور ریختم میدونستم کوک دوس داره
پ.کوک:دخترم تو نمیخوری؟
نه راستش من حساسیت دارم ببخشید
کوک:واقعا؟؟
اهوم خوب دوس ندارم اینارو کسی بدونه برای همین نمیگم
عجوزه خانم(مادر بزرگ کوک):چه دختری آفرین به سلیقت کوک
بعد از چند دقیقه همه خوابشون گرف و رفتن اتاقشون بوم خوابشون برد اون کلفت ها هم با بادیگارد های بدبخت بیهوش شدن
پارت شانزدهم🌚❄
۱۰.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.