فیک گل رزم 🌹
part32
بعدش تو...
خیلی عصبی بودی سرم داد میزدی و گریه میکردی من و شوگا برای اینکه از دلت در بیاریم بردیمت پارک ولی لجباز تر از اینا بودی
سعی کردی در بری دویدی و...
اون لحضه شاید بد ترین لحضه زندگیم بود
تهیونگ تو مثل برادرم بودی تو خانوادم بودی
ماشینی با سرعت به سمتت اومد و..
خیلی سریع به اورژانس زنگ زدیم و خوشبختانه نجات پیدا کردی ولی
حافظت و از دست دادی بودی نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت
_و تو هم از این موقعیت استفاده کردی و گفتی پدر و مادرت مردن و من هم برادرتم( حرصی)
یک مشت دروغغغغغ( داد)
☆خب چی میتونستم بگم
بعد از اون قضیه کمی از حافظت برگشت مادرت رو یادت بود چهرش علایقش و...
نمیتونستم کار دیگه ای کنم
_.......
^تهیونگ میدونم شاید الان عصبی باشی ولی جین خیلی دوست داشت اون از خودش گذشت از زندگیش گذشت بخاطر تو
اون میخواست دکتر شه اما اونجوری باید درس میخوند پس تو چی میشدی کی مراقب تو بود اون رویاش رو کنار گذاشت و رفت سرکار من هم کار میکردم توهم با خودم میبردم اونجا تا تنها نباشی
اما درامدی نداشت
تو لباس لازم داشتی
غذا لازم داشتی
اما ما حتی نمیتونستیم پول اجاره خونه، برق، گاز، آب، و... بدیم همشون روی هم تلمبار شده بودن
بخاطر همین مافیا شدیم اولش دزدی های کوچیک بود
ولی بعد بزرگ و بزرگ تر شد بقیه اعضا هم اون موقع امدم به جایی رسید که همه پلیس ها دنبالمون بودن
مارو مشکلاتمون به هم چسبوند ولی بین تو و جین حس برادری بود
تو خانواده اش بودی
اینارو نگفتم که بگم ما فلان و بمان گفتم که بدونی براش مهمی
ویو راوی
آههه زندگی چه میشه کرد
اما اونا راست میگفتن
هم ته جین و ماری یوری رو دوست داشتن
هم جین و اعضا تهیونگ رو
درسته که اونا هیچ نسبتی باهم نداشتن اما خانواده بودم
معنی خانواده یعنی پشت هم بودن یعنی تکیه گاه یعنی ارامش یعنی عشق یعنی....
توی خونه ته جین اینا
ته جین بقیه داستانو که جین بهش گفته بود برای یوری تعریف کرد
یوری خیلی ناراحت بود که این بلاها سر خانوادش افتاده بودن اما این داستانی که
ته جین برای یوری گفت یک تفاوتی داشت
اون گفت که پدرش هم مرده اما این این
کاملا دروغ بود
پدر یوری زنده بود اما کسی نمیدونست کجاست هیچ کس هیچ کس
بعدش تو...
خیلی عصبی بودی سرم داد میزدی و گریه میکردی من و شوگا برای اینکه از دلت در بیاریم بردیمت پارک ولی لجباز تر از اینا بودی
سعی کردی در بری دویدی و...
اون لحضه شاید بد ترین لحضه زندگیم بود
تهیونگ تو مثل برادرم بودی تو خانوادم بودی
ماشینی با سرعت به سمتت اومد و..
خیلی سریع به اورژانس زنگ زدیم و خوشبختانه نجات پیدا کردی ولی
حافظت و از دست دادی بودی نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت
_و تو هم از این موقعیت استفاده کردی و گفتی پدر و مادرت مردن و من هم برادرتم( حرصی)
یک مشت دروغغغغغ( داد)
☆خب چی میتونستم بگم
بعد از اون قضیه کمی از حافظت برگشت مادرت رو یادت بود چهرش علایقش و...
نمیتونستم کار دیگه ای کنم
_.......
^تهیونگ میدونم شاید الان عصبی باشی ولی جین خیلی دوست داشت اون از خودش گذشت از زندگیش گذشت بخاطر تو
اون میخواست دکتر شه اما اونجوری باید درس میخوند پس تو چی میشدی کی مراقب تو بود اون رویاش رو کنار گذاشت و رفت سرکار من هم کار میکردم توهم با خودم میبردم اونجا تا تنها نباشی
اما درامدی نداشت
تو لباس لازم داشتی
غذا لازم داشتی
اما ما حتی نمیتونستیم پول اجاره خونه، برق، گاز، آب، و... بدیم همشون روی هم تلمبار شده بودن
بخاطر همین مافیا شدیم اولش دزدی های کوچیک بود
ولی بعد بزرگ و بزرگ تر شد بقیه اعضا هم اون موقع امدم به جایی رسید که همه پلیس ها دنبالمون بودن
مارو مشکلاتمون به هم چسبوند ولی بین تو و جین حس برادری بود
تو خانواده اش بودی
اینارو نگفتم که بگم ما فلان و بمان گفتم که بدونی براش مهمی
ویو راوی
آههه زندگی چه میشه کرد
اما اونا راست میگفتن
هم ته جین و ماری یوری رو دوست داشتن
هم جین و اعضا تهیونگ رو
درسته که اونا هیچ نسبتی باهم نداشتن اما خانواده بودم
معنی خانواده یعنی پشت هم بودن یعنی تکیه گاه یعنی ارامش یعنی عشق یعنی....
توی خونه ته جین اینا
ته جین بقیه داستانو که جین بهش گفته بود برای یوری تعریف کرد
یوری خیلی ناراحت بود که این بلاها سر خانوادش افتاده بودن اما این داستانی که
ته جین برای یوری گفت یک تفاوتی داشت
اون گفت که پدرش هم مرده اما این این
کاملا دروغ بود
پدر یوری زنده بود اما کسی نمیدونست کجاست هیچ کس هیچ کس
بعدش تو...
خیلی عصبی بودی سرم داد میزدی و گریه میکردی من و شوگا برای اینکه از دلت در بیاریم بردیمت پارک ولی لجباز تر از اینا بودی
سعی کردی در بری دویدی و...
اون لحضه شاید بد ترین لحضه زندگیم بود
تهیونگ تو مثل برادرم بودی تو خانوادم بودی
ماشینی با سرعت به سمتت اومد و..
خیلی سریع به اورژانس زنگ زدیم و خوشبختانه نجات پیدا کردی ولی
حافظت و از دست دادی بودی نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت
_و تو هم از این موقعیت استفاده کردی و گفتی پدر و مادرت مردن و من هم برادرتم( حرصی)
یک مشت دروغغغغغ( داد)
☆خب چی میتونستم بگم
بعد از اون قضیه کمی از حافظت برگشت مادرت رو یادت بود چهرش علایقش و...
نمیتونستم کار دیگه ای کنم
_.......
^تهیونگ میدونم شاید الان عصبی باشی ولی جین خیلی دوست داشت اون از خودش گذشت از زندگیش گذشت بخاطر تو
اون میخواست دکتر شه اما اونجوری باید درس میخوند پس تو چی میشدی کی مراقب تو بود اون رویاش رو کنار گذاشت و رفت سرکار من هم کار میکردم توهم با خودم میبردم اونجا تا تنها نباشی
اما درامدی نداشت
تو لباس لازم داشتی
غذا لازم داشتی
اما ما حتی نمیتونستیم پول اجاره خونه، برق، گاز، آب، و... بدیم همشون روی هم تلمبار شده بودن
بخاطر همین مافیا شدیم اولش دزدی های کوچیک بود
ولی بعد بزرگ و بزرگ تر شد بقیه اعضا هم اون موقع امدم به جایی رسید که همه پلیس ها دنبالمون بودن
مارو مشکلاتمون به هم چسبوند ولی بین تو و جین حس برادری بود
تو خانواده اش بودی
اینارو نگفتم که بگم ما فلان و بمان گفتم که بدونی براش مهمی
ویو راوی
آههه زندگی چه میشه کرد
اما اونا راست میگفتن
هم ته جین و ماری یوری رو دوست داشتن
هم جین و اعضا تهیونگ رو
درسته که اونا هیچ نسبتی باهم نداشتن اما خانواده بودم
معنی خانواده یعنی پشت هم بودن یعنی تکیه گاه یعنی ارامش یعنی عشق یعنی....
توی خونه ته جین اینا
ته جین بقیه داستانو که جین بهش گفته بود برای یوری تعریف کرد
یوری خیلی ناراحت بود که این بلاها سر خانوادش افتاده بودن اما این داستانی که
ته جین برای یوری گفت یک تفاوتی داشت
اون گفت که پدرش هم مرده اما این این
کاملا دروغ بود
پدر یوری زنده بود اما کسی نمیدونست کجاست هیچ کس هیچ کس
بعدش تو...
خیلی عصبی بودی سرم داد میزدی و گریه میکردی من و شوگا برای اینکه از دلت در بیاریم بردیمت پارک ولی لجباز تر از اینا بودی
سعی کردی در بری دویدی و...
اون لحضه شاید بد ترین لحضه زندگیم بود
تهیونگ تو مثل برادرم بودی تو خانوادم بودی
ماشینی با سرعت به سمتت اومد و..
خیلی سریع به اورژانس زنگ زدیم و خوشبختانه نجات پیدا کردی ولی
حافظت و از دست دادی بودی نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت
_و تو هم از این موقعیت استفاده کردی و گفتی پدر و مادرت مردن و من هم برادرتم( حرصی)
یک مشت دروغغغغغ( داد)
☆خب چی میتونستم بگم
بعد از اون قضیه کمی از حافظت برگشت مادرت رو یادت بود چهرش علایقش و...
نمیتونستم کار دیگه ای کنم
_.......
^تهیونگ میدونم شاید الان عصبی باشی ولی جین خیلی دوست داشت اون از خودش گذشت از زندگیش گذشت بخاطر تو
اون میخواست دکتر شه اما اونجوری باید درس میخوند پس تو چی میشدی کی مراقب تو بود اون رویاش رو کنار گذاشت و رفت سرکار من هم کار میکردم توهم با خودم میبردم اونجا تا تنها نباشی
اما درامدی نداشت
تو لباس لازم داشتی
غذا لازم داشتی
اما ما حتی نمیتونستیم پول اجاره خونه، برق، گاز، آب، و... بدیم همشون روی هم تلمبار شده بودن
بخاطر همین مافیا شدیم اولش دزدی های کوچیک بود
ولی بعد بزرگ و بزرگ تر شد بقیه اعضا هم اون موقع امدم به جایی رسید که همه پلیس ها دنبالمون بودن
مارو مشکلاتمون به هم چسبوند ولی بین تو و جین حس برادری بود
تو خانواده اش بودی
اینارو نگفتم که بگم ما فلان و بمان گفتم که بدونی براش مهمی
ویو راوی
آههه زندگی چه میشه کرد
اما اونا راست میگفتن
هم ته جین و ماری یوری رو دوست داشتن
هم جین و اعضا تهیونگ رو
درسته که اونا هیچ نسبتی باهم نداشتن اما خانواده بودم
معنی خانواده یعنی پشت هم بودن یعنی تکیه گاه یعنی ارامش یعنی عشق یعنی....
توی خونه ته جین اینا
ته جین بقیه داستانو که جین بهش گفته بود برای یوری تعریف کرد
یوری خیلی ناراحت بود که این بلاها سر خانوادش افتاده بودن اما این داستانی که
ته جین برای یوری گفت یک تفاوتی داشت
اون گفت که پدرش هم مرده اما این این
کاملا دروغ بود
پدر یوری زنده بود اما کسی نمیدونست کجاست هیچ کس هیچ کس
۵.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.