رمان عشق سیاه و سفید....! part:2
بعد به سمت در رفتم جلوی در کتونی های کیوتم رو پوشیدم بعد از پله ها پایین رفتم....
مدرسه کمی به خونمون نزدیک بود به خاطر همین پیاده رفتم...
☆بعد چند مین☆
رسیدم به مدرسه.... وایییی چه مدرسه باحالو خوشگلی بود خیلی کیوت بود....
مخصوصا با لباس فرم دختر پسرا خیلی قشنگ شده بود....
یکی با دوست پسرش*یکی با دوست دخترش*ویه اکیپ
من خیلی دوست دارم وارد این اکیپ های کیوت بشم...
☆
☆
زنگ خورد...
همه وارد کلاس ها شدن ولی من به دفتر مدیر رفتم چون قرار بود اول از همه با اون اشنا بشم راستش من اصلا مدیر مدرسه رو ندیدم چون انلاین ثبت نام کردم....
به سمت دفتر مدیر رفتم...
در زدم...
اقای مدیر: بفرمایید تو
ا/ت:(یه مرد عینکی وقد بلند که معلوم بود چون با نشستنش روی صندلی باز قدش معلوم میشد و خوشتیپ که تقریبا به ۴٠ساله ها میخورد رو دیدم)
ا/ت: سلام، من همون دختری هستم که از ایران ثبت نام کرده بود...(مکالمه کره ای هست)
اقای مدیر:اووو خانم ا/ت درسته؟!
ا/ت: بله بله درسته از ملاقات با شما خوشبختم
اقای مدیر: منم همینطور
(از صندلیش بلند شد و رو به من گفت)
اقای مدیر: پشت سر من بیا...
ا/ت: چشم
(پشت سر اقای مدیر راه افتادم تا اینکه واردکلاس شدیم........ وااییییی کلاس چقدر قشنگو خوشگل بود تمیز بود و همه بچه های کلاس به منو اقای مدیر زل زده بودن)
اقای مدیر: خب خب بچه ها این دانش دموز جدیدتون ا/ته هست از کشور ایران و به خوبی به زبان کره ای مسلطه قراره سال تحصیلی رو باهم به خوشی بگذرونید....(لبخند)
مدرسه کمی به خونمون نزدیک بود به خاطر همین پیاده رفتم...
☆بعد چند مین☆
رسیدم به مدرسه.... وایییی چه مدرسه باحالو خوشگلی بود خیلی کیوت بود....
مخصوصا با لباس فرم دختر پسرا خیلی قشنگ شده بود....
یکی با دوست پسرش*یکی با دوست دخترش*ویه اکیپ
من خیلی دوست دارم وارد این اکیپ های کیوت بشم...
☆
☆
زنگ خورد...
همه وارد کلاس ها شدن ولی من به دفتر مدیر رفتم چون قرار بود اول از همه با اون اشنا بشم راستش من اصلا مدیر مدرسه رو ندیدم چون انلاین ثبت نام کردم....
به سمت دفتر مدیر رفتم...
در زدم...
اقای مدیر: بفرمایید تو
ا/ت:(یه مرد عینکی وقد بلند که معلوم بود چون با نشستنش روی صندلی باز قدش معلوم میشد و خوشتیپ که تقریبا به ۴٠ساله ها میخورد رو دیدم)
ا/ت: سلام، من همون دختری هستم که از ایران ثبت نام کرده بود...(مکالمه کره ای هست)
اقای مدیر:اووو خانم ا/ت درسته؟!
ا/ت: بله بله درسته از ملاقات با شما خوشبختم
اقای مدیر: منم همینطور
(از صندلیش بلند شد و رو به من گفت)
اقای مدیر: پشت سر من بیا...
ا/ت: چشم
(پشت سر اقای مدیر راه افتادم تا اینکه واردکلاس شدیم........ وااییییی کلاس چقدر قشنگو خوشگل بود تمیز بود و همه بچه های کلاس به منو اقای مدیر زل زده بودن)
اقای مدیر: خب خب بچه ها این دانش دموز جدیدتون ا/ته هست از کشور ایران و به خوبی به زبان کره ای مسلطه قراره سال تحصیلی رو باهم به خوشی بگذرونید....(لبخند)
۹.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.