پارت ۱۷

پارت ۱۷
٫ویو شوگا ٫

سریع زنگ زدم مامانم همه چیو گفتم مامانم خیلی عصبی بود می دونستم چیز خوبی در پیش نداریم
اما یکم نگران ات اینا بودم ..

(مامان شوگا زنگ زد به مامان بابا ات می یونگ همه چیو گفت اونا هم چون تو راه برگشت بودن نیم ساعت بعد رسیدن همین طور مامان بابای شوگا ها یون )


بابای ا٫م:امکان نداره مگه میشه کی وسایل هاشون جمع کردن ما نفهمیدیم

بابای ش٫ه:واقعا که انتظار نداشتم ما ابرو داریم مهمون دعوت کردیم گفتیم قرار ازدواج کنن (باداد)

مامان م٫ا:دخترای ..من....حق ....الا ...کجان...حق

مامان ش٫ه:قبرستون جنده ها ..
بابای ا٫م:درست صحبت کن اصلا خوب کردن رفتن به تو چه ها اصلا حتی اگه هم پیدا بشن به دوتا پسر های تو نمی‌دم گوم شید بیرون

مامان شوگا ها یون عصبی شد و اون جا سیگاری روی میز برداشت پرت کرد سمت بابای ات و می یونگ که خورد به سر بابای ات می یونگ بی هوش شد زنگ زدن بی مارستان آمبولانس اومد

مامان ا٫م:اگه بلایی سر شوهرم بیاد بی چارت می کنم
مامان ش٫ه:بخدا‌..نمی.خواستم..نه امکان نداره

دکتر اومد بیرون که مامان ات می یونگ رفت سمتش با ترس می پرسید خوبه حالش کا آقای دکتر گفت ضربه مغزی شده پنجاه پنجاه زنده موندنش دعوا کنید

........
شرایط پارت بعد

هشت لایک
پنج کامنت

بخدا خیلی حمایت ها کمهههه