p11
p11
فیک ویزه
_______________________________________
*فردا*
اتاق عسل:
لیا: خب دیشب خوش گذشت؟*لبخند شیطانی*
عسل: اره خیلی البته اگه اون عنتر قارچی نبود خیلی هم بهتر میشد...*دراز کشید روی تخت*
لیا: خب جوابمو بده با نامی خوشگذشت؟*لبخند مرموز*
عسل : نامی کیه؟
لیا:........
عسل:.........
لیا: خنگ خدا ...... خدا زده تو کمرت! دادشمو میگم
عسل: آها... اره ...
لیا: اوکی....
عسل: ولی ناموسا دادشت خیلی کراشهههههههههههه
لیا: ارام باش...خیلی ها براش درخواست دادن من نزاشتم
عسل: جدی؟
لیا: اوهوم....وگرنه مممکن بود اون دختر نتونه زندگی کنه
عسل: ....جدی میفرمایید؟
لیا: بله جدی میفرمایم...
*شب*
نامجون: خب ... حالا این کجاس؟
لیا:*با سر وارد اتاق نامی شد*سلامممممممممممم
نامجون:*از صندلی میوفته روی زمین و دستش میخوره به هرچی برگه روی میز بود و کاغذ توی اتاق نامجون میباره*
لیا: چه سوپرایز قشنگییییی*ذوق*
نامجون:.....
لیا:....
نامجون: بله بفرماین!*پوکر / از زمین بلند شد*
لیا: دادشیییییییی*ناز*
نامجون: بله؟
لیا: میگم نظرت درمورد شریکت چیه؟
نامجون: شریک زندگی؟*تعجب*
لیا: هدف باب از رئیس کردنت چه بود... من نمیدانم دانشمنددددددد اقای کیمممممم .... شریکت رو میگم توی شرکت*نیمه داد*
نامجون: *درحال لود شدن*
لیا: ....
نامجون: اها.... وایسا الان اینجوری امدی که اینه بگی؟
لیا: اوهوم*سرشو تکون داد*
نامجون: *از ماتریکس خارج شد*
*2 دقیقه بعد*
(ادمین: لیا و نامی مشغول جمع کردن کاغذا هستن)
لیا: نگفتی حالا؟
نامجون: چیرو ؟
لیا:......
نامجون: اها گرفتم ... دختر ناز کیوتیه اام درمورد اون پسره سوهو...
لیا: اون که اکسشه...
نامجون: میدونم
لیا: اع؟*قیافه مرموز*
نامجون: اره خو....
_________________________________
مدرسمان تعطیل شد رفت ... بای بای مدرسه تا 18 فروردین
فیک ویزه
_______________________________________
*فردا*
اتاق عسل:
لیا: خب دیشب خوش گذشت؟*لبخند شیطانی*
عسل: اره خیلی البته اگه اون عنتر قارچی نبود خیلی هم بهتر میشد...*دراز کشید روی تخت*
لیا: خب جوابمو بده با نامی خوشگذشت؟*لبخند مرموز*
عسل : نامی کیه؟
لیا:........
عسل:.........
لیا: خنگ خدا ...... خدا زده تو کمرت! دادشمو میگم
عسل: آها... اره ...
لیا: اوکی....
عسل: ولی ناموسا دادشت خیلی کراشهههههههههههه
لیا: ارام باش...خیلی ها براش درخواست دادن من نزاشتم
عسل: جدی؟
لیا: اوهوم....وگرنه مممکن بود اون دختر نتونه زندگی کنه
عسل: ....جدی میفرمایید؟
لیا: بله جدی میفرمایم...
*شب*
نامجون: خب ... حالا این کجاس؟
لیا:*با سر وارد اتاق نامی شد*سلامممممممممممم
نامجون:*از صندلی میوفته روی زمین و دستش میخوره به هرچی برگه روی میز بود و کاغذ توی اتاق نامجون میباره*
لیا: چه سوپرایز قشنگییییی*ذوق*
نامجون:.....
لیا:....
نامجون: بله بفرماین!*پوکر / از زمین بلند شد*
لیا: دادشیییییییی*ناز*
نامجون: بله؟
لیا: میگم نظرت درمورد شریکت چیه؟
نامجون: شریک زندگی؟*تعجب*
لیا: هدف باب از رئیس کردنت چه بود... من نمیدانم دانشمنددددددد اقای کیمممممم .... شریکت رو میگم توی شرکت*نیمه داد*
نامجون: *درحال لود شدن*
لیا: ....
نامجون: اها.... وایسا الان اینجوری امدی که اینه بگی؟
لیا: اوهوم*سرشو تکون داد*
نامجون: *از ماتریکس خارج شد*
*2 دقیقه بعد*
(ادمین: لیا و نامی مشغول جمع کردن کاغذا هستن)
لیا: نگفتی حالا؟
نامجون: چیرو ؟
لیا:......
نامجون: اها گرفتم ... دختر ناز کیوتیه اام درمورد اون پسره سوهو...
لیا: اون که اکسشه...
نامجون: میدونم
لیا: اع؟*قیافه مرموز*
نامجون: اره خو....
_________________________________
مدرسمان تعطیل شد رفت ... بای بای مدرسه تا 18 فروردین
۱.۹k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.