°•Novel: The sweetest sin•°
°•Novel: The sweetest sin•°
"PART ۹"
ایستگاه پلیس گانگنام
_ خب پسرا بعد اینهمه تلاش بلاخره موفق شدیم
همگی باید آماده بشید تا ۱ ساعت دیگه میریم اونجا
جلسه که تموم شد لونا وارد اتاق جونگ کوک شد
+ منم میخوام بیام
_ نه نمیشه بهت که گفتم
+ نمیخوام تو همش بگو نه ولی من باید بیام
_ آهه داری دیوونم میکنی
+ به عنوان یه دکتر ، یه دکتر باید همراهتون باشه دیگه که اگه یوقت اتفاقی افتاد مواظبتون باشه
_ نه لونا ، نهه
+ چرا؟، چرا نمیزاری بیام؟
_ چون...
+ چیی..همین الان بهم بگو خسته شدم از بس التماست کردم
_ چون...چون نمیخوام اتفاقی برات بیوفته
+ چی؟
_ تو به عشق تو نگاه اول اعتقاد داری؟
+ خب بستگی داره اون یه نفر کی باشه
_ من...اگه من باشم چی؟ اعتقاد داری؟
+اوم.....
لونا نمیتونست انکارش کنه اون عاشقش شده بود براش فرق نداشت که چه اتفاقی میوفته فقط اینو میدونست که دوسش داره
وقتی به چشماش نگاه میکنه میتونه احساس کنه عشقی که بینشونه رو
+ خب...من در مورد تو به عشق بدون نگاه هم اعتقاد دارم.
جونگ کوک دیگه نمیتونست طاقت بیاره برای همین سریع لباشو روی لبای لونا گذاشت و بوسه ی سطحی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد و دستاشو دور کمر لونا حلقه کرد
+دوست دارم
_ من دوست ندارم
👀
_ دیوونتم
+ دیوونمی؟ پس قسم بخور فرمانده
_ به چی؟ خدات؟
+ به هرچیزی که میپرستی
_ پس قسم به تو
ادامه دارد...
"PART ۹"
ایستگاه پلیس گانگنام
_ خب پسرا بعد اینهمه تلاش بلاخره موفق شدیم
همگی باید آماده بشید تا ۱ ساعت دیگه میریم اونجا
جلسه که تموم شد لونا وارد اتاق جونگ کوک شد
+ منم میخوام بیام
_ نه نمیشه بهت که گفتم
+ نمیخوام تو همش بگو نه ولی من باید بیام
_ آهه داری دیوونم میکنی
+ به عنوان یه دکتر ، یه دکتر باید همراهتون باشه دیگه که اگه یوقت اتفاقی افتاد مواظبتون باشه
_ نه لونا ، نهه
+ چرا؟، چرا نمیزاری بیام؟
_ چون...
+ چیی..همین الان بهم بگو خسته شدم از بس التماست کردم
_ چون...چون نمیخوام اتفاقی برات بیوفته
+ چی؟
_ تو به عشق تو نگاه اول اعتقاد داری؟
+ خب بستگی داره اون یه نفر کی باشه
_ من...اگه من باشم چی؟ اعتقاد داری؟
+اوم.....
لونا نمیتونست انکارش کنه اون عاشقش شده بود براش فرق نداشت که چه اتفاقی میوفته فقط اینو میدونست که دوسش داره
وقتی به چشماش نگاه میکنه میتونه احساس کنه عشقی که بینشونه رو
+ خب...من در مورد تو به عشق بدون نگاه هم اعتقاد دارم.
جونگ کوک دیگه نمیتونست طاقت بیاره برای همین سریع لباشو روی لبای لونا گذاشت و بوسه ی سطحی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد و دستاشو دور کمر لونا حلقه کرد
+دوست دارم
_ من دوست ندارم
👀
_ دیوونتم
+ دیوونمی؟ پس قسم بخور فرمانده
_ به چی؟ خدات؟
+ به هرچیزی که میپرستی
_ پس قسم به تو
ادامه دارد...
۲.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.