فیک:ساسنگ فن من پارت۸۱
_هروقت که خواستید, برگردید همینجا. . .
لبخند کج و کوله ای تحویل آقای لی دادم و لب زدم:
-ممنونم. . . ما دیگه باید بریم. . .
پیرمرد سری تکون داد و گفت:
-تا دم در بدرقتون میکنم. . .
دوباره بین من و کوکی قرار گرفت و دست هاش روی کمرهامون خزید.
-راستی میتونم اون عکس هایی که صبح باهم گرفتیمو تو اینستا آپلود کنم.
نه؟
نفس عمیق و پر از حرصی کشیدم و جواب دادم:
-بله البته. . .
اینبار دستش کمی پایینر تر رفت و روی باسنم نشست.
-ممنونم. . . ممنونم. . . آیدالی اجتماعی مثل تو کم پیدا میشن
لبخند شکسته و زورکی ای زدم و دعا کردم تا اون چند قدم فاصله تا
ماشین جین, زودتر از بین بره.
با مالیده شدن باسنم توسط پیرمرد, دیگه طاقت نیاوردم و خودش رو ازش
جدا کردم و گفتم:
-دیگه جلوتر نیاید. . . هنوز بارون میاد؛ ممکنه که خیس بشید.
ساق دست کوک رو گرفتم و هردو باهم تعظیم کردیم.
بعد از خداحافظی کوتاهی که داشتیم, هردومون به سرعت به سمت ون
مشکی رنگی که جین راننده اش بود دویدیم.
-دو روز ناپدید شدنتون خوش گذشت؟
خودم روی صندلی پرت کردم و لب زدم:
-آره مخصوصا که با یه پیرمرد روانی یجا افتاده بودیم
جین خندید و لب زد:
-خانواده هاتون وقتی دیدن نیستید, دیوونه شده بودن. . .
جونگ کوک سرش رو به پشتی صندلی کوبوند و زمزمه کرد:
_وقتی برگردم منو میکشن. . .
آهی کشید و بدنبالش به تنش کش و قوسی داد.
-فیلم برداری مستند از کی شروع میشه؟
با سوالی که کوک پرسید, به سمتش برگشتم و گفتم:
-از فردا. . . فقط یه روز وقتتو میگیره. . .
دستش رو زیر گونه اش گذاشت و پرسید:
-بعدش میتونم برم؟
نمیفهمیدم چه اصراری برای رفتن و فرار کردن از من داره. . . من که بهش
توضیح داده بودم که همه ی تقصیر ها گردنش نیستن!
اخمی کردم و به سمت پنجره ی کنار دستم چرخیدم.
-آره بعدش میتونی بری. . . دیگه باهات کاری ندارم
کتونی هاش رو از پاش درآورد, روی صندلی تو خودش جمع شد و لب زد:
-خوبه. .
اخم روی پیشونیم شدیدتر شد و بازدمم رو با شدت بیشتری به بیرون
پرتاب کردم.
معلومه که خوب بود. . . باالخره از شر این چسب متحرک خلاص میشدم.
اما پس چرا حس خوبی نداشتم؟
آپارتمان جدیدش حتی از قبلی هم بزرگتر و بهتر بود.
اینجا برخالف خونه ی دیگه اش, پر از رنگ بود و تم گرمی داشت.
-امروز باید چند تا عکس دوتایی بگیرید. . .
تهیونگ درحالیکه مثل من به آپارتمانش نگاه می انداخت رو به جین کرد و
پرسید:
-عکس برای چی؟
_برای اینکه مثل خونه ی مخفی یه زوج رمانتیکه. . . باید ببینن رابطه ی نزدیکی دارید
جین کتش رو از روی مبل راحتی سبز رنگ برداشت و گفت:
-من میرم تا دوربینو از ماشین بیارم. . . شماها هم یکم به خودتون برسید و
یکی از لباسای جدیدی که تو اتاق تعویض لباس براتون گذاشتمو بپوشید؛
فقط کت و شلوار نپوشید. . . مثال این عکسا قراره نشون بدن که چقدر باهم
صمیمی و راحتین
لبخند کج و کوله ای تحویل آقای لی دادم و لب زدم:
-ممنونم. . . ما دیگه باید بریم. . .
پیرمرد سری تکون داد و گفت:
-تا دم در بدرقتون میکنم. . .
دوباره بین من و کوکی قرار گرفت و دست هاش روی کمرهامون خزید.
-راستی میتونم اون عکس هایی که صبح باهم گرفتیمو تو اینستا آپلود کنم.
نه؟
نفس عمیق و پر از حرصی کشیدم و جواب دادم:
-بله البته. . .
اینبار دستش کمی پایینر تر رفت و روی باسنم نشست.
-ممنونم. . . ممنونم. . . آیدالی اجتماعی مثل تو کم پیدا میشن
لبخند شکسته و زورکی ای زدم و دعا کردم تا اون چند قدم فاصله تا
ماشین جین, زودتر از بین بره.
با مالیده شدن باسنم توسط پیرمرد, دیگه طاقت نیاوردم و خودش رو ازش
جدا کردم و گفتم:
-دیگه جلوتر نیاید. . . هنوز بارون میاد؛ ممکنه که خیس بشید.
ساق دست کوک رو گرفتم و هردو باهم تعظیم کردیم.
بعد از خداحافظی کوتاهی که داشتیم, هردومون به سرعت به سمت ون
مشکی رنگی که جین راننده اش بود دویدیم.
-دو روز ناپدید شدنتون خوش گذشت؟
خودم روی صندلی پرت کردم و لب زدم:
-آره مخصوصا که با یه پیرمرد روانی یجا افتاده بودیم
جین خندید و لب زد:
-خانواده هاتون وقتی دیدن نیستید, دیوونه شده بودن. . .
جونگ کوک سرش رو به پشتی صندلی کوبوند و زمزمه کرد:
_وقتی برگردم منو میکشن. . .
آهی کشید و بدنبالش به تنش کش و قوسی داد.
-فیلم برداری مستند از کی شروع میشه؟
با سوالی که کوک پرسید, به سمتش برگشتم و گفتم:
-از فردا. . . فقط یه روز وقتتو میگیره. . .
دستش رو زیر گونه اش گذاشت و پرسید:
-بعدش میتونم برم؟
نمیفهمیدم چه اصراری برای رفتن و فرار کردن از من داره. . . من که بهش
توضیح داده بودم که همه ی تقصیر ها گردنش نیستن!
اخمی کردم و به سمت پنجره ی کنار دستم چرخیدم.
-آره بعدش میتونی بری. . . دیگه باهات کاری ندارم
کتونی هاش رو از پاش درآورد, روی صندلی تو خودش جمع شد و لب زد:
-خوبه. .
اخم روی پیشونیم شدیدتر شد و بازدمم رو با شدت بیشتری به بیرون
پرتاب کردم.
معلومه که خوب بود. . . باالخره از شر این چسب متحرک خلاص میشدم.
اما پس چرا حس خوبی نداشتم؟
آپارتمان جدیدش حتی از قبلی هم بزرگتر و بهتر بود.
اینجا برخالف خونه ی دیگه اش, پر از رنگ بود و تم گرمی داشت.
-امروز باید چند تا عکس دوتایی بگیرید. . .
تهیونگ درحالیکه مثل من به آپارتمانش نگاه می انداخت رو به جین کرد و
پرسید:
-عکس برای چی؟
_برای اینکه مثل خونه ی مخفی یه زوج رمانتیکه. . . باید ببینن رابطه ی نزدیکی دارید
جین کتش رو از روی مبل راحتی سبز رنگ برداشت و گفت:
-من میرم تا دوربینو از ماشین بیارم. . . شماها هم یکم به خودتون برسید و
یکی از لباسای جدیدی که تو اتاق تعویض لباس براتون گذاشتمو بپوشید؛
فقط کت و شلوار نپوشید. . . مثال این عکسا قراره نشون بدن که چقدر باهم
صمیمی و راحتین
۳.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.