Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
مویون بین دوستانش کم تحمل و عصبی ترین فرد بود !ان دستان گرم را خوب میشناخت ...
ان دستان کاری میکردند که هزاران تا نفس از اعماق وجود قادر به انجامش نبود ...اما ان چشمان ، ان دستان ، ان عطر تلخ ،
مویون برای تک تک اجزای رخ ان پسر جان میداد !
دختر رویش را برگرداند و با لبخند ملیح جونگ کوک مواجه شد !
_جـ...جونگ کوک ...مـ...من...
+مویونا ... کدوم گروهبانی جاسوسی فرماندشو میکنه ؟ هوم ؟
خواست بگوید ...
خواست صادق باشد !
اما نتوانست ...
میخواست بگوید ان گروهبانی که دل به فرمانده اش داده ... ان گروهبانی که فرمانده اش را نه به چشم یک مافوق و نه به چشم یک دوست سیزده ساله ، بلکه به چشمان یک مرد میبیند، مردی تنومند با چهره ای خوش تراش ، خواست معترف شود گروهبانی که برای فرمانده اش جان در میکند ، همانی که عطر تلخشش کاری با قوه منطق مغزش میکند که به کل عقل را فراموش کند ! اما نگفت ...
نتوانست بگوید...
+اینجا نیومدم تا ازت بخوام هرچی تو اون مغز فندقیت میگذره رو بریزی رو دایره ... برای یک قرار ملاقات اومدم ... البته اگه اجازه بدی!
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
#Park_Jiyoon
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮²
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
مویون بین دوستانش کم تحمل و عصبی ترین فرد بود !ان دستان گرم را خوب میشناخت ...
ان دستان کاری میکردند که هزاران تا نفس از اعماق وجود قادر به انجامش نبود ...اما ان چشمان ، ان دستان ، ان عطر تلخ ،
مویون برای تک تک اجزای رخ ان پسر جان میداد !
دختر رویش را برگرداند و با لبخند ملیح جونگ کوک مواجه شد !
_جـ...جونگ کوک ...مـ...من...
+مویونا ... کدوم گروهبانی جاسوسی فرماندشو میکنه ؟ هوم ؟
خواست بگوید ...
خواست صادق باشد !
اما نتوانست ...
میخواست بگوید ان گروهبانی که دل به فرمانده اش داده ... ان گروهبانی که فرمانده اش را نه به چشم یک مافوق و نه به چشم یک دوست سیزده ساله ، بلکه به چشمان یک مرد میبیند، مردی تنومند با چهره ای خوش تراش ، خواست معترف شود گروهبانی که برای فرمانده اش جان در میکند ، همانی که عطر تلخشش کاری با قوه منطق مغزش میکند که به کل عقل را فراموش کند ! اما نگفت ...
نتوانست بگوید...
+اینجا نیومدم تا ازت بخوام هرچی تو اون مغز فندقیت میگذره رو بریزی رو دایره ... برای یک قرار ملاقات اومدم ... البته اگه اجازه بدی!
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
#Park_Jiyoon
۱.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.