پارت 1 عشق خون آشامی
ویو ا.ت
دوباره یه روز گند دیگه شروع شد. صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم. خیلی کسل رفتم جلوی آیینه و صد تا فحش بار کسی که مدرسه و امتحانو اختراع کرد، کردم. با بی حوصلگی رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم. اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم. یکم بالم لب زدم و برنامه هفتگی امروزمو آماده کردم:
+خب اینم ریاضیو، تاریخ و جغرافیا... عنترا از هر کدوم درس دو زنگ گذاشتنـــــــ.
بعد از کلی فحش، بالاخره رفت پایین و صبحونه خورد. بعد صبحونه، کیفشو برداشت و با رانندش، به سمت دانشگاه روانه شد.
ویو جیمین
بعد از صبحونه خوردن و آماده شدن، با ماشینش به سمت دانشگاه رفت. وقتی وارد دانشگاه شد همه ی دخترا شروع کردن پچ پچ کردن. جیمین ماجرارو فهمیده بود و خیلی سرد رفتار میکرد.
ویو ا.ت
رسیدیم به دانشگاه. وقتی رفتم تو دانشگاه کلارا اومد سمتم و باهم سلام و احوالپرسی کردیم.(علامت کلارا&)
&هی دختر خبر داری چی شده؟
+نه چی شده؟
&امروز یه استاد جدید داریم. آقای چانگ تصادف کرده و یه مدت جاش پارک جیمین میاد.
+اهان... خب این الان خیلی خبر مهمیه؟
&خنگ... میگن خیلی جذابه و به هیچکس پا نمیده... وای فکرشو بکن... میون این همه دختر، میاد دست میذاره رو تو و تورو دوست دختر خودش میکنه...
+این یه چیز معمولیه. اینقدرم خودتو درگیر این جور چیزا نکن.
یهو دیدم که یه پسر قد بلند و خوشگل و خوشتیپ وارد سالن شد که همه دخترا شروع کردن پچ پچ کردن. ولی من عین خیالمم نبود.
ویو جیمین
وقتی رفتم همه داشتن پچ پچ میکردن ولی یه دختره اصلا عین خیالش نبود و داشت تو گوشیش میچرخید. نظرمو جلب کرد...
منتظر پارت بعد باشید🙂
دوباره یه روز گند دیگه شروع شد. صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم. خیلی کسل رفتم جلوی آیینه و صد تا فحش بار کسی که مدرسه و امتحانو اختراع کرد، کردم. با بی حوصلگی رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم. اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم. یکم بالم لب زدم و برنامه هفتگی امروزمو آماده کردم:
+خب اینم ریاضیو، تاریخ و جغرافیا... عنترا از هر کدوم درس دو زنگ گذاشتنـــــــ.
بعد از کلی فحش، بالاخره رفت پایین و صبحونه خورد. بعد صبحونه، کیفشو برداشت و با رانندش، به سمت دانشگاه روانه شد.
ویو جیمین
بعد از صبحونه خوردن و آماده شدن، با ماشینش به سمت دانشگاه رفت. وقتی وارد دانشگاه شد همه ی دخترا شروع کردن پچ پچ کردن. جیمین ماجرارو فهمیده بود و خیلی سرد رفتار میکرد.
ویو ا.ت
رسیدیم به دانشگاه. وقتی رفتم تو دانشگاه کلارا اومد سمتم و باهم سلام و احوالپرسی کردیم.(علامت کلارا&)
&هی دختر خبر داری چی شده؟
+نه چی شده؟
&امروز یه استاد جدید داریم. آقای چانگ تصادف کرده و یه مدت جاش پارک جیمین میاد.
+اهان... خب این الان خیلی خبر مهمیه؟
&خنگ... میگن خیلی جذابه و به هیچکس پا نمیده... وای فکرشو بکن... میون این همه دختر، میاد دست میذاره رو تو و تورو دوست دختر خودش میکنه...
+این یه چیز معمولیه. اینقدرم خودتو درگیر این جور چیزا نکن.
یهو دیدم که یه پسر قد بلند و خوشگل و خوشتیپ وارد سالن شد که همه دخترا شروع کردن پچ پچ کردن. ولی من عین خیالمم نبود.
ویو جیمین
وقتی رفتم همه داشتن پچ پچ میکردن ولی یه دختره اصلا عین خیالش نبود و داشت تو گوشیش میچرخید. نظرمو جلب کرد...
منتظر پارت بعد باشید🙂
۸.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.