رمان آخرین عشق
#رمان آخرین عشق
#PART_4
ک یهویی لیسا اومد و گفت:
&:ببین اگه یبار دیگه با ا.ت اینطوری حرف بزنی همین جا میکشمت فهمیدی
(با داد خیلی بلندی)
دختره:اصلا بتو چه ربطی داره
&:دختره رو از موهاش گرفتم و گفتم اگه یبار دیگه با من اینطوری حرف بزنی همین جا خاکت میکنم فهمیدی (با عصبانیت گفت )
دختره:ب باشه
_ا.ت این دختره کیه؟
+تو بامن حرف نزنم تا نکشتمت فهمیدی یان (با عصبانیت گفت)
_ب باشه بابا
+:لیسا بیا بریم کلاس
&:باشه با بریم عزیزم
_:اوففففففف ازدسته ایو بزار برم کلاس
ایو:خداروشکر ک ازهم جدا شدن
ویوکوک
رفتم تو کلاس دیدم ک ایو تو کلاسمون هست رفتم سرجام نشستم بعد زنگ خونه زد
+:میخواستم برم خونه ک یکی دستموه گرفت بهش نگاه کردم دیدم کوک هست بهش گفتم ولم کن (با داد شدیدی)
_:ببخشید لطفا منو ببخش اون توی گذشته بود
+:خو بمن چه اصلا میخوای برو عروسی کن بمن چه
_:حالا قهری
+:آره
_:خو ببخشید سلطان قلبم
+:باشه
بعد همو بغل کردن و رفتن داشتن راه میرفتن ک جونگکوک گفت
_:امشب بیا خونیه من
+:من بیام خونیه تو
_:بله
+:باشه بزار ب مامانم زنگ بزنم
مکالمه ی ا.ت با مادرش علامت مادر ا.ت٪
+:سلام مامان من امروز نمیام خونه
٪:باشه گلم خدافظ
+:خدافظ
ویو ا.ت
رفتم خونیه جونگکوک میخواستم لباسمو عوض کنم ک کوک اومد داخل بهش گفتم میخوام لباس عوض کنم بهم لباس میدی
_:باشه بیا
#PART_4
ک یهویی لیسا اومد و گفت:
&:ببین اگه یبار دیگه با ا.ت اینطوری حرف بزنی همین جا میکشمت فهمیدی
(با داد خیلی بلندی)
دختره:اصلا بتو چه ربطی داره
&:دختره رو از موهاش گرفتم و گفتم اگه یبار دیگه با من اینطوری حرف بزنی همین جا خاکت میکنم فهمیدی (با عصبانیت گفت )
دختره:ب باشه
_ا.ت این دختره کیه؟
+تو بامن حرف نزنم تا نکشتمت فهمیدی یان (با عصبانیت گفت)
_ب باشه بابا
+:لیسا بیا بریم کلاس
&:باشه با بریم عزیزم
_:اوففففففف ازدسته ایو بزار برم کلاس
ایو:خداروشکر ک ازهم جدا شدن
ویوکوک
رفتم تو کلاس دیدم ک ایو تو کلاسمون هست رفتم سرجام نشستم بعد زنگ خونه زد
+:میخواستم برم خونه ک یکی دستموه گرفت بهش نگاه کردم دیدم کوک هست بهش گفتم ولم کن (با داد شدیدی)
_:ببخشید لطفا منو ببخش اون توی گذشته بود
+:خو بمن چه اصلا میخوای برو عروسی کن بمن چه
_:حالا قهری
+:آره
_:خو ببخشید سلطان قلبم
+:باشه
بعد همو بغل کردن و رفتن داشتن راه میرفتن ک جونگکوک گفت
_:امشب بیا خونیه من
+:من بیام خونیه تو
_:بله
+:باشه بزار ب مامانم زنگ بزنم
مکالمه ی ا.ت با مادرش علامت مادر ا.ت٪
+:سلام مامان من امروز نمیام خونه
٪:باشه گلم خدافظ
+:خدافظ
ویو ا.ت
رفتم خونیه جونگکوک میخواستم لباسمو عوض کنم ک کوک اومد داخل بهش گفتم میخوام لباس عوض کنم بهم لباس میدی
_:باشه بیا
۳.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.