عشق ممنوعه پارت ۳۳
تهیونگ:(یه هفته از اون ماجرا میگذره و جیمین آروم تر شده خبری از سوجی نیست نمیشه گفت همه چیز خوبه ولی یه چیز امیدوار کننده وجود داره اونم اینه که ما سه تا باهمیم)جیمین کجایی؟کوک جیمینو ندیدی؟
کوک: رفت اتاقش منم دنبالشم،بریم بالا شاید اونجا باشه.
تهیونگ:اوکی
کوک:دستت چطوره؟
تهیونگ:نمیشه کاریش کرد دکترا گفتن که از این بهتر نمیشه ولی مهم نیست.
کوک:نمیدونم چرا جیمین برای کشتن اون عوضی عذاب وجدان داره!
تهیونگ:اون مثل ما نیست تحمل مارو نداره کوک.
....
جیمین:(خوابیده بودم رو تخت از اون شب همش کابوس میبینم که شوگا رو میکشم حالم اصلا خوب نیست)
کوک:جیمین،چن بار در زدیم چرا جواب نمیدی؟
جیمین:خ.خب نشنیدم(هنوز با بودن باهاشون عادت نکرده بودم هرچی باشه ۴ سال دور از هم بودیم)
تهیونگ:جیمین ما همیشه باهم بودیم و هستیم راحت باش ، ما..(زنگ در)من باز میکنم.
....
٫اقای پارک جیمین؟
تهیونگ: شما؟
٫از اداره پلیس آمدیم ایشون باید با ما بیان.
تهیونگ: ببخشید به چه جرمی؟
٫توی کلانتری راجبش حرف میزنیم لطفا همکاری کنید.
تهیونگ:(اگه الان جیمینو میگرفتن قطعا با این حال جیمین لو میرفت خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و هولم داد کنار و رفت طبقه بالا)شما اجازه ندارید اینجوری وارد خونه ی کسی بشید.!
جیمین:(به خاطر سروصدا رفتیم پایین که با یه آقایی که معلومه پلیسه مواجه شدیم) ببخشید ؟
٫پارک جیمین؟
جیمین: خودمم.(این کلمه رو که از دهنم شنید دستمو کشید و دستبند زد)چیکار میکنی؟
٫شما باید با ما بیاید.
کوک:(خواستم دست حیمینو بکشم که مانعم شد)
٫اگه مزاحمتی توی کار ما ایجاد کنید بازداشت میشید برای همراغیشون بیاید پاسگاه.
کوک:(همراه تهیونگ پشت ماشین پلیس راه افتادیم)نه نه نه نباید لو بره ،اون گناهی نداره.
تهیونگ:اونا مدرکی ندارن .
....
(کلانتری،سئول)
بازپرس:خب، من بازپرس پرونده هستم با توجه به مدارک شما دو قتل و یک تهدید به قتل داشتید.
جیمین:چی؟من؟باوذ کنی...
بازپرس:اینو یادت باشه اگه بخوای به من دروغ بگی بلایی سرت میارم مرغای آسمون به حالت گریه کنن من مامان بابات یا اون پست پسرای خرپولت نیستم که نازتو بکشم(داد)
جیمین:و.ولی م.من دارم راستشو میگم(لعنت به لکنت زبون که تو مواقع استرسی میاد سراغم)
بازپرس:مدرک اینجاست داری میگی نمردی،نبودی و نمیدونی!
جیمین:(حرفمو باور نمیکنن!من یه قتل کردم اونم دفاع از خود بود که جرم سنگینی ندارن من کسیو تهدید نکردم و کس دیگه ای رو نکشتم)
....
تهیونگ:چرا نمیاد،چزا نمیاادد
کوک:دفاع از خود جرم زیادی نداره.
سوجی: مطمئنی فقط همونه؟
تهیونگ:بازم تو اینجا چی میخوای!(رفتم سمتش ولی کوک گرفتم)
کوک:تو کلانتری این تهیونگ.
سوجی:ینی میخوای بگی یونجو رو نکشت؟یا منو تهدید به قتل نکرد؟(خنده)..
کوک: رفت اتاقش منم دنبالشم،بریم بالا شاید اونجا باشه.
تهیونگ:اوکی
کوک:دستت چطوره؟
تهیونگ:نمیشه کاریش کرد دکترا گفتن که از این بهتر نمیشه ولی مهم نیست.
کوک:نمیدونم چرا جیمین برای کشتن اون عوضی عذاب وجدان داره!
تهیونگ:اون مثل ما نیست تحمل مارو نداره کوک.
....
جیمین:(خوابیده بودم رو تخت از اون شب همش کابوس میبینم که شوگا رو میکشم حالم اصلا خوب نیست)
کوک:جیمین،چن بار در زدیم چرا جواب نمیدی؟
جیمین:خ.خب نشنیدم(هنوز با بودن باهاشون عادت نکرده بودم هرچی باشه ۴ سال دور از هم بودیم)
تهیونگ:جیمین ما همیشه باهم بودیم و هستیم راحت باش ، ما..(زنگ در)من باز میکنم.
....
٫اقای پارک جیمین؟
تهیونگ: شما؟
٫از اداره پلیس آمدیم ایشون باید با ما بیان.
تهیونگ: ببخشید به چه جرمی؟
٫توی کلانتری راجبش حرف میزنیم لطفا همکاری کنید.
تهیونگ:(اگه الان جیمینو میگرفتن قطعا با این حال جیمین لو میرفت خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و هولم داد کنار و رفت طبقه بالا)شما اجازه ندارید اینجوری وارد خونه ی کسی بشید.!
جیمین:(به خاطر سروصدا رفتیم پایین که با یه آقایی که معلومه پلیسه مواجه شدیم) ببخشید ؟
٫پارک جیمین؟
جیمین: خودمم.(این کلمه رو که از دهنم شنید دستمو کشید و دستبند زد)چیکار میکنی؟
٫شما باید با ما بیاید.
کوک:(خواستم دست حیمینو بکشم که مانعم شد)
٫اگه مزاحمتی توی کار ما ایجاد کنید بازداشت میشید برای همراغیشون بیاید پاسگاه.
کوک:(همراه تهیونگ پشت ماشین پلیس راه افتادیم)نه نه نه نباید لو بره ،اون گناهی نداره.
تهیونگ:اونا مدرکی ندارن .
....
(کلانتری،سئول)
بازپرس:خب، من بازپرس پرونده هستم با توجه به مدارک شما دو قتل و یک تهدید به قتل داشتید.
جیمین:چی؟من؟باوذ کنی...
بازپرس:اینو یادت باشه اگه بخوای به من دروغ بگی بلایی سرت میارم مرغای آسمون به حالت گریه کنن من مامان بابات یا اون پست پسرای خرپولت نیستم که نازتو بکشم(داد)
جیمین:و.ولی م.من دارم راستشو میگم(لعنت به لکنت زبون که تو مواقع استرسی میاد سراغم)
بازپرس:مدرک اینجاست داری میگی نمردی،نبودی و نمیدونی!
جیمین:(حرفمو باور نمیکنن!من یه قتل کردم اونم دفاع از خود بود که جرم سنگینی ندارن من کسیو تهدید نکردم و کس دیگه ای رو نکشتم)
....
تهیونگ:چرا نمیاد،چزا نمیاادد
کوک:دفاع از خود جرم زیادی نداره.
سوجی: مطمئنی فقط همونه؟
تهیونگ:بازم تو اینجا چی میخوای!(رفتم سمتش ولی کوک گرفتم)
کوک:تو کلانتری این تهیونگ.
سوجی:ینی میخوای بگی یونجو رو نکشت؟یا منو تهدید به قتل نکرد؟(خنده)..
۲.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.