پارت ... ۲۶
استاد پارک :اهمیتی ندارد به ضرر خودته هر چقدرم بگم زبون منو متوجه نمیشی بشین سرجات ...
با قدم های لرزون به سمت میزم قدم برداشتم ... نمیدونم یهو چرا احساس درموندگی کردم ... دلم میخواد گریه کنم ولی تا جایی که تونستم خودمو نگه داشتم شاید بخاطر اینکه تحقریم کرد مردی که سنگ دل عوضی ....
توی عمرم منو مامان یا بابام یه بارم تحقریم نکرد بعد این مردیکه دست پا جلفتی ... همین طور که توی افکار خودم قرق بودم با صداش شدن اسمم نگاهم رو به پارک دوختم ...
استاد پارک : خانم چوی بیاید پایه تخته ... این مسئله رو حل کنید
نگاهی به تخته کردم آسون بود اتفاقن من فقط تو ریاضی همیشه عالی هستم ...
من از درس های خواندنی بدم میاد ولی ریاضی این طور نیست ... با قدم های بلند استوار به تخته رفتم چیه فکر کرده فقط خودش بلده نخیر ... خواب دیده خیر باشه ...ماژیک رو از روی میز گرفتم با دقت به سوال نگاه کردم ...
بعد از نوشتنش به پارک چشم دوختم منتظر بودم که تایید کنه درسته یا غلطه ...
استاد پارک :درسته ولی ... به سمتم آمد ماژیک سیاه رو از دستم قایید ... همون حوالی که نوشتم نوشت ...
این روشی نبود که من تدریس کردم ... باید به توضیحات من گوش کنید ...
که میچنگ همون دختره زشت که هر وقت میبینمش حالم ازش بهم میخوره ...
میونگ:استاد مین جو از این بخش نمره میگیره ...
پارک نگاهی کرد ...
استاد پارک :نه چون مثل یه کودن عمل کرد ...دقیقن با حرفش همه ی کلاس زدن زیر خنده ... حتی خودش هم بهم میخندید اون الان رسمن منو تحقر کرد ... ولی من گریه نمی کنم ...
با نفرت تو چشاش زول زدم منتظر جوابی ازش نشنیدم به سمت میزم رفتم ... قول میدم این کارتو جبران کنم ...
با قدم های لرزون به سمت میزم قدم برداشتم ... نمیدونم یهو چرا احساس درموندگی کردم ... دلم میخواد گریه کنم ولی تا جایی که تونستم خودمو نگه داشتم شاید بخاطر اینکه تحقریم کرد مردی که سنگ دل عوضی ....
توی عمرم منو مامان یا بابام یه بارم تحقریم نکرد بعد این مردیکه دست پا جلفتی ... همین طور که توی افکار خودم قرق بودم با صداش شدن اسمم نگاهم رو به پارک دوختم ...
استاد پارک : خانم چوی بیاید پایه تخته ... این مسئله رو حل کنید
نگاهی به تخته کردم آسون بود اتفاقن من فقط تو ریاضی همیشه عالی هستم ...
من از درس های خواندنی بدم میاد ولی ریاضی این طور نیست ... با قدم های بلند استوار به تخته رفتم چیه فکر کرده فقط خودش بلده نخیر ... خواب دیده خیر باشه ...ماژیک رو از روی میز گرفتم با دقت به سوال نگاه کردم ...
بعد از نوشتنش به پارک چشم دوختم منتظر بودم که تایید کنه درسته یا غلطه ...
استاد پارک :درسته ولی ... به سمتم آمد ماژیک سیاه رو از دستم قایید ... همون حوالی که نوشتم نوشت ...
این روشی نبود که من تدریس کردم ... باید به توضیحات من گوش کنید ...
که میچنگ همون دختره زشت که هر وقت میبینمش حالم ازش بهم میخوره ...
میونگ:استاد مین جو از این بخش نمره میگیره ...
پارک نگاهی کرد ...
استاد پارک :نه چون مثل یه کودن عمل کرد ...دقیقن با حرفش همه ی کلاس زدن زیر خنده ... حتی خودش هم بهم میخندید اون الان رسمن منو تحقر کرد ... ولی من گریه نمی کنم ...
با نفرت تو چشاش زول زدم منتظر جوابی ازش نشنیدم به سمت میزم رفتم ... قول میدم این کارتو جبران کنم ...
۲۸.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.