پارت•16•
ویو ات
رفتم پایین و گفتم
+بس کنید دیگه(داددد)
که تهیونگ گفت
_ات مواظب باش
تهیونگ تا این حرفو زد سریع یکی به شونه م زد و سیاهی
ویو تهیونگ
وقتی ات اومد پایین و گفت بس کنید یکی زد به شونه ی ات من زدم به اونی که زد به ات دیدم که نایون هم از دستش افتاده منم ات رو براید استایل بغل کردم و جیمین هم نایون رو بغل کرد و سوار ماشی شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم
"فلش بک"
رسیدیم بیمارستان و ات رو از ماشین در اوردم و گفتم
_اهایی کمکککک...زنممم داره میمیره(دادد)
که پرستار ها سریع اومدن(علامت پرستارπ)
πاقا چی شده؟
_زنم به شونش تیر خورده تورو خدا کمک کنید(نگران)
πدکتر لطفاً بیایید
(علامت دکتر=)
=چیشده
πبه شونش تیر خورده
=سریع ببریدش اتاق عمل
ویو تهیونگ
ات رو سریع بردن اتاق عمل ۲ ساعت گذشته بود اما خبری نبود که یک دفعه دکتر اومد و منم رفتم پیشش
_آقای دکتر حال زنم چطوره؟
=حالش کاملا خوبه جای نگرانی نیس
_خیلی ممنون،میتونم ببینمش
=آره حتما،با اجازه
_ممنون
رفتم تو اتاق پیش ات هنوز بیهوش بود رفتم کنارش نشستم و دستشو گرفتم و کم کم اشک میریختم خیلی نگرانش بود
_همش...تقصیر منه(گریه)
_منو ببخش ات(گریه)
که یه لحظه احساس کردم ات تکون خورد بله داشت به هوش میومد منم سریع رفتم پیش دکتر
_دکتر ات به هوش اومد
=بزار ببینم
دکتر اومد ات رو چک کرد و گفت
=خانم کیم کم کم دارن به هوش میان بعد میتونید ببریدش خونه
_باشه خیلی ممنون
دکتر رفت بعد چند دقیقه ات به هوش اومد
+تهیونگ(بی حال)
_جوم نفسم
+حال نایون چطوره(بی حال)
_خوبه پیش جیمین عه
+باشه
ات رو مرخص کردن و رفتیم خونه و ات رو بردم روی تخت گذاشتم برای همین رفتم پیش اجوما و بهش گفتم یه سوپ برای ات درس کنه و وقتی درس کرد بیاد بهم بگه اونم گفت باشه چند دقیقه صبر کردم و بلاخره سوپ درس شد
آجوما:پسرم بیا
_ممنون آجوما
رفتم پیش ات تو اتاقش بود داشت با انگشت هاش بازی میکرد خیلی کیوت بود رفتم پیشش نشستم...
شرایط
8لایک
5کامنت
••••••|••••••
رفتم پایین و گفتم
+بس کنید دیگه(داددد)
که تهیونگ گفت
_ات مواظب باش
تهیونگ تا این حرفو زد سریع یکی به شونه م زد و سیاهی
ویو تهیونگ
وقتی ات اومد پایین و گفت بس کنید یکی زد به شونه ی ات من زدم به اونی که زد به ات دیدم که نایون هم از دستش افتاده منم ات رو براید استایل بغل کردم و جیمین هم نایون رو بغل کرد و سوار ماشی شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم
"فلش بک"
رسیدیم بیمارستان و ات رو از ماشین در اوردم و گفتم
_اهایی کمکککک...زنممم داره میمیره(دادد)
که پرستار ها سریع اومدن(علامت پرستارπ)
πاقا چی شده؟
_زنم به شونش تیر خورده تورو خدا کمک کنید(نگران)
πدکتر لطفاً بیایید
(علامت دکتر=)
=چیشده
πبه شونش تیر خورده
=سریع ببریدش اتاق عمل
ویو تهیونگ
ات رو سریع بردن اتاق عمل ۲ ساعت گذشته بود اما خبری نبود که یک دفعه دکتر اومد و منم رفتم پیشش
_آقای دکتر حال زنم چطوره؟
=حالش کاملا خوبه جای نگرانی نیس
_خیلی ممنون،میتونم ببینمش
=آره حتما،با اجازه
_ممنون
رفتم تو اتاق پیش ات هنوز بیهوش بود رفتم کنارش نشستم و دستشو گرفتم و کم کم اشک میریختم خیلی نگرانش بود
_همش...تقصیر منه(گریه)
_منو ببخش ات(گریه)
که یه لحظه احساس کردم ات تکون خورد بله داشت به هوش میومد منم سریع رفتم پیش دکتر
_دکتر ات به هوش اومد
=بزار ببینم
دکتر اومد ات رو چک کرد و گفت
=خانم کیم کم کم دارن به هوش میان بعد میتونید ببریدش خونه
_باشه خیلی ممنون
دکتر رفت بعد چند دقیقه ات به هوش اومد
+تهیونگ(بی حال)
_جوم نفسم
+حال نایون چطوره(بی حال)
_خوبه پیش جیمین عه
+باشه
ات رو مرخص کردن و رفتیم خونه و ات رو بردم روی تخت گذاشتم برای همین رفتم پیش اجوما و بهش گفتم یه سوپ برای ات درس کنه و وقتی درس کرد بیاد بهم بگه اونم گفت باشه چند دقیقه صبر کردم و بلاخره سوپ درس شد
آجوما:پسرم بیا
_ممنون آجوما
رفتم پیش ات تو اتاقش بود داشت با انگشت هاش بازی میکرد خیلی کیوت بود رفتم پیشش نشستم...
شرایط
8لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۳.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.