پارت اول💌🪄
پارت اول💌🪄
(راز بزرگ)
+ : روز اول دانشگاه رو خیلی دوست دارم. دوست های جدید پیدا کردم. یه دوست خیلی صمیمی پیدا کردم که همه ی درد و دل هامو با اون میکنم که اسمش کارین هستش.
کارین: سلام خوبی ا/ت. درس هارو تمرین کردی؟
+ : سلام، نه دیروز انقدر که خسته بودم اصلا حال نداشتم. تو چی، تمرین کردی؟
کارین: نه دیروز رفته بودم مهمونی، راستی چرا هر چقدر زنگ میزدم به گوشیت جوابمو نمیدادی؟
+ : صدای گوشیم بسته بود و خواب بودم. خب بگذریم.
کارین : اوکی
رفتیم تو کلاس وقتی که کلاس تموم شد، داشتیم با کارین بر می گشتیم خونه، که یه دفعه یه پسرو دیدم که هعی نگامون میکرد و چشم ازمون بر نمیداشت.از این کارش خوشم نیومد، رفتیم روی صندلی پارک نشستیم و با کارین کلی حرف زدیم.
نزدیکای غروب بود که مامانم زنگ زد، گفت هر جا که هستی بیا خونه یه اتفاقی افتاده.
من که خیلی ترسیده بودم دوییدم و رفتم سمت خونه
پایان پارت اول🪄
لباس دانشگاه ا/ت👆عکس دوم
(راز بزرگ)
+ : روز اول دانشگاه رو خیلی دوست دارم. دوست های جدید پیدا کردم. یه دوست خیلی صمیمی پیدا کردم که همه ی درد و دل هامو با اون میکنم که اسمش کارین هستش.
کارین: سلام خوبی ا/ت. درس هارو تمرین کردی؟
+ : سلام، نه دیروز انقدر که خسته بودم اصلا حال نداشتم. تو چی، تمرین کردی؟
کارین: نه دیروز رفته بودم مهمونی، راستی چرا هر چقدر زنگ میزدم به گوشیت جوابمو نمیدادی؟
+ : صدای گوشیم بسته بود و خواب بودم. خب بگذریم.
کارین : اوکی
رفتیم تو کلاس وقتی که کلاس تموم شد، داشتیم با کارین بر می گشتیم خونه، که یه دفعه یه پسرو دیدم که هعی نگامون میکرد و چشم ازمون بر نمیداشت.از این کارش خوشم نیومد، رفتیم روی صندلی پارک نشستیم و با کارین کلی حرف زدیم.
نزدیکای غروب بود که مامانم زنگ زد، گفت هر جا که هستی بیا خونه یه اتفاقی افتاده.
من که خیلی ترسیده بودم دوییدم و رفتم سمت خونه
پایان پارت اول🪄
لباس دانشگاه ا/ت👆عکس دوم
۲۰۴
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.