پارت ۲

پارت ۲
تهیونگ گوشی رو برداشت و رفت تو اتاق و بیرون اومد
ـ باید بریم خونه جنگلی اعضا گفتن بیایم
+من برم یونا رو صدا بزنم توهم لینا رو
-نه من میرم یونا رو صدا میزنم
+.... باشه برو
رفتم داخل تو اتاق پیش ا.ت .... یه گوشه نشسته بود و داشت یه چیزی می‌نوشت
+عزیزم .. می‌خوایم بریم بیرون لباس بپوش
@ مامان من نمیام تو برو
+من که اینجوری بدون دخترم بهم خوش نمی‌گذره
@ .......باشه مامان فقط به خاطر تو
+مرسی عزیزم
خونه جنگلی
رفتیم داخل خونه جنگلی ا.ت پشت سرم بود
که یونا فوری رفت بغل عمو هاش
نامی : سلام یوناا
همگی :سلام
کوک :ته کو لینا
-ولش کن اصلیش اینجاست
کوک نگاه بدی به ته کرد
-باشه بابا تو ماشینه
کوک ویو
رفتم پیش ا.ت
#سلام فرشته کوچولو
@سلام عمو
#خوبی
@ممنون
#بیا بریم بیرون
@آخه .... بابا نمیزاره
#یعنی چی توهم دخترشی
@اون منو دوست نداره
#چرا بابات ترو دوست داره
@.........
#دست لینا رو گرفتم و بردمش پیش اعضا
ته خیلی بد داشت نگاش میکرد و لینا هم ترسیده بود
# بچه ها لینا اینجاستا
همگی :سلام لینا
@سلام
ته ته به لینا گفت بره هدیه یونا رو بیاره
و لینا هم رفت ......
شرط ها ۴لایک