روی تخت دراز کشیده بود سعی میکرد بخوابه.

روی تخت دراز کشیده بود سعی میکرد بخوابه.
درحالی که تمام فکر و ذهنش پیش فلیکس بود.
درک نمیکرد ، مگه اون پسر چی داشت که انقدر ذهنش رو درگیر کرده بود؟
با ویبره ی گوشیش به خودش اومد.
اسم فلیکس روی اسکرین گوشی نمایان شد. با حس خوش حالی که نمی دونست از کجا میاد، روی آیکون سبز کلیک کرد و تماس رو برقرار کرد.
-بله؟
همونطور که با عصبانیت رانندگی میکرد گفت
-توی مت گالا شرکت نکن
با یادآوری مراسم مت گالا که مربوط به چند روز دیگست، گفت:
-بعد اونوقت چرا نباید شرکت کنم؟
ادامه داد: چون منم اونجا هستم
با این حرف با چشمای گرد شده از جاش بلند شد
-تو_توهم هستی؟
-آره پس شرکت نکن..نمیخوام شایعات بیشتر بشه
بدون منتظر موندن برای پاسخ هیونجین تماس رو پایان داد.
نیشخندی روی لبش شکل گرفت اما با یادآوری حرف فلیکس که گفته بود به کمپاینش بگه تا شایعات رو تکذیب کنه، با کمپانی تماس گرفت
-یه بیانیه منتشر کن و شایعات رو رد کن
-اما شما که میدونین نمیتونم این کار رو کنم این کار سهام‌ کمپانی رو به شدت میاره پایین
هیونجین کلافه ادامه داد: مهم نیست فقط‌ منتشر کنین
-خیلی خب باشه. مت گالا چی؟ دعوت نامه اش اومده شرکت میکنین؟
با یادآوری حضور فلیکس توی اون مراسم جواب داد: اره شرکت میکنم