گس لایتر/پارت ۶
اسلایدها ب ترتیب:جونگکوک،کنفرانس کمپانی ایم،بایول،هیونو،ایم داجونگ،یون ها
از زبان جونگکوک:
بلاخره ایل دونگو فرستادم بره...کارای شرکتو انجام دادم...روزی که بایول رازشو پیشم فاش کرد باهم رفته بودیم بیرون...کمی مشروب خوردیم که بایول بخاطر ظرفیت پایینش مست شد...بین صحبتامون...به موضوع کار پدرامون ک رسیدیم...ب مطلب مهمی اشاره کرد...اما نمیدونم ب یاد میاره یا نه...وقتی مست بود هوشیار نبود... اگه ب یاد نیاره خیلی راحت ترم...اما...اگر هم ب یاد داشته باشه...بازم مشکلی پیش نمیاد...اون شب گفت که پدرش خیلی دوست نداره در مرکز توجه رسانه ها باشه...ب همین خاطر تاکید داشت که رازش فاش نشه...البته منم آدم راز داری ام!!...فاشش نمیکنم...
از زبان بایول:
با آپا توی هولدینگ بودیم...یون ها و هیونو هم بودن...امروز جلسه داشتیم... آپا بهم گفت که از این به بعد توی جلسات مهم حضور داشته باشم تا روال کار رو یاد بگیرم...
از زبان هیونو:
جلسه شروع شده بود...شرکت ما یه شرکت چند ملیتیه... پنج سال تمام برای رسیدن به امروز تلاش کردم و از تمام وجودم مایه گذاشتم...سختی های زیادی کشیدم...درسته که پدر یون ها مدیرعامل شرکته...درسته صاحب اصلی شرکت اونه و بیشترین سهام متعلق به اونه... اما بیشتر رنج ها و زحماتشو من به دوش کشیدم...برای تمام کارای ریسکی و قراردادهای مهم من بودم که جلو بودم...اما به اسم آقای ایم داجونگ تموم میشد...اما تحمل میکنم....تا وقتی منو جانشین خودش اعلام کنه...پس الان همه چیزو به جون میخرم...حتی برای اینکه معتمد این خانواده باشم یک بارم به یون ها نه نگفتم... هرچی گفت مطیعش بودم...اما بلاخره به آرامش میرسم...از بابت بایول خیالم راحته...اون خیلی ساده و آرومه...پدرشو بزرگترین ثروتش میدونه...
از زبان ایم داجونگ:
بعد از رایزنی های بسیار طولانی و مشقت بار بلاخره بندر هنگ کنگ رو دست ما سپردن... هیچکدوم از مردم اون بندر و در کل هیچکس از این موضوع مطلع نیست...دولت این موضوع رو رسانه ای نکرد... چون مسئله سری محسوب میشه...امتیاز بهره برداری های تجاری و صنعتی و همچنین ساخت و ساز در اون بندر برای ۱۵ سال به شرکت ما واگذار شده... همچنین قرار گذاشتیم طی این پونزده سالی که فرصت داریم...اونجا شهرک سازی کنیم تا بعد از لغو امتیازات توی شهرک بزرگ و مدرنی که میسازیم کار رو ادامه بدیم...
همین الان هم قدرت،نفوذ و ثروت کلانی دارم... اما به جرئت میتونم بگم با آغاز این قرارداد وضعیت من از این چیزی که هست چندین برابر بهترمیشه!...و شخصی که ب جای من بر صندلی ریاست جلوس کنه، قدرت نفوذ و اثرگذاری روی سیاستهای اقتصادی کشور رو خواهد داشت!
از زبان بایول:
جلسه طولانی بود... یکم خسته شدم...اولین بار بود انقد طولانی مجبور به گوش کردن و تمرکز کردن بودم...بعد از جلسه به ساعتم نگاه کردم... یکی دو ساعت دیگه هم باید توی شرکت میموندم بعدش میرفتم خونه...اونجا آماده بشم و بعدش منتظر جونگکوک بمونم که بیاد دنبالم...صبح مسیج داد که نیازی نیست خودم برم...و صبر کنم تا خودش بیاد دنبالم...وقتی به ساعتم نگاه کردم یون ها گفت: چی شد؟! خسته شدی؟
بایول: آره...یکم
یون ها: تو هنوز تازه اومدی...چند وقت که بیای عادت میکنی
بایول: همینطوره...بنظر تو من میتونم یکم زودتر برم؟
یون ها: چطور؟! کار داری؟
بایول: آره...قرار دارم...باید آماده بشم
یون ها: مشکلی نیست عزیزم... حالا که جلسه تموم شده میتونی بری
بایول: اما یکم از کارم مونده
یون ها: من انجامش میدم
بایول: خیلی ممنونم...پس من میرم...
از زبان یون ها:
وقتی بایول رفت، هیونو اومد پیشم...گفت: بایول کجا رفت؟!
یون ها: گفت قرار داره
هیونو: خوبه...بزار پی همین کاراش باشه
یون ها: جای نگرانی نیست...همیشه از مسائل شرکت دور نگهش میدارم...نمیذارم خیلی سر در بیاره!
از زبان جونگکوک:
بلاخره ایل دونگو فرستادم بره...کارای شرکتو انجام دادم...روزی که بایول رازشو پیشم فاش کرد باهم رفته بودیم بیرون...کمی مشروب خوردیم که بایول بخاطر ظرفیت پایینش مست شد...بین صحبتامون...به موضوع کار پدرامون ک رسیدیم...ب مطلب مهمی اشاره کرد...اما نمیدونم ب یاد میاره یا نه...وقتی مست بود هوشیار نبود... اگه ب یاد نیاره خیلی راحت ترم...اما...اگر هم ب یاد داشته باشه...بازم مشکلی پیش نمیاد...اون شب گفت که پدرش خیلی دوست نداره در مرکز توجه رسانه ها باشه...ب همین خاطر تاکید داشت که رازش فاش نشه...البته منم آدم راز داری ام!!...فاشش نمیکنم...
از زبان بایول:
با آپا توی هولدینگ بودیم...یون ها و هیونو هم بودن...امروز جلسه داشتیم... آپا بهم گفت که از این به بعد توی جلسات مهم حضور داشته باشم تا روال کار رو یاد بگیرم...
از زبان هیونو:
جلسه شروع شده بود...شرکت ما یه شرکت چند ملیتیه... پنج سال تمام برای رسیدن به امروز تلاش کردم و از تمام وجودم مایه گذاشتم...سختی های زیادی کشیدم...درسته که پدر یون ها مدیرعامل شرکته...درسته صاحب اصلی شرکت اونه و بیشترین سهام متعلق به اونه... اما بیشتر رنج ها و زحماتشو من به دوش کشیدم...برای تمام کارای ریسکی و قراردادهای مهم من بودم که جلو بودم...اما به اسم آقای ایم داجونگ تموم میشد...اما تحمل میکنم....تا وقتی منو جانشین خودش اعلام کنه...پس الان همه چیزو به جون میخرم...حتی برای اینکه معتمد این خانواده باشم یک بارم به یون ها نه نگفتم... هرچی گفت مطیعش بودم...اما بلاخره به آرامش میرسم...از بابت بایول خیالم راحته...اون خیلی ساده و آرومه...پدرشو بزرگترین ثروتش میدونه...
از زبان ایم داجونگ:
بعد از رایزنی های بسیار طولانی و مشقت بار بلاخره بندر هنگ کنگ رو دست ما سپردن... هیچکدوم از مردم اون بندر و در کل هیچکس از این موضوع مطلع نیست...دولت این موضوع رو رسانه ای نکرد... چون مسئله سری محسوب میشه...امتیاز بهره برداری های تجاری و صنعتی و همچنین ساخت و ساز در اون بندر برای ۱۵ سال به شرکت ما واگذار شده... همچنین قرار گذاشتیم طی این پونزده سالی که فرصت داریم...اونجا شهرک سازی کنیم تا بعد از لغو امتیازات توی شهرک بزرگ و مدرنی که میسازیم کار رو ادامه بدیم...
همین الان هم قدرت،نفوذ و ثروت کلانی دارم... اما به جرئت میتونم بگم با آغاز این قرارداد وضعیت من از این چیزی که هست چندین برابر بهترمیشه!...و شخصی که ب جای من بر صندلی ریاست جلوس کنه، قدرت نفوذ و اثرگذاری روی سیاستهای اقتصادی کشور رو خواهد داشت!
از زبان بایول:
جلسه طولانی بود... یکم خسته شدم...اولین بار بود انقد طولانی مجبور به گوش کردن و تمرکز کردن بودم...بعد از جلسه به ساعتم نگاه کردم... یکی دو ساعت دیگه هم باید توی شرکت میموندم بعدش میرفتم خونه...اونجا آماده بشم و بعدش منتظر جونگکوک بمونم که بیاد دنبالم...صبح مسیج داد که نیازی نیست خودم برم...و صبر کنم تا خودش بیاد دنبالم...وقتی به ساعتم نگاه کردم یون ها گفت: چی شد؟! خسته شدی؟
بایول: آره...یکم
یون ها: تو هنوز تازه اومدی...چند وقت که بیای عادت میکنی
بایول: همینطوره...بنظر تو من میتونم یکم زودتر برم؟
یون ها: چطور؟! کار داری؟
بایول: آره...قرار دارم...باید آماده بشم
یون ها: مشکلی نیست عزیزم... حالا که جلسه تموم شده میتونی بری
بایول: اما یکم از کارم مونده
یون ها: من انجامش میدم
بایول: خیلی ممنونم...پس من میرم...
از زبان یون ها:
وقتی بایول رفت، هیونو اومد پیشم...گفت: بایول کجا رفت؟!
یون ها: گفت قرار داره
هیونو: خوبه...بزار پی همین کاراش باشه
یون ها: جای نگرانی نیست...همیشه از مسائل شرکت دور نگهش میدارم...نمیذارم خیلی سر در بیاره!
۴۳.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.