رمان (سه مافیای خوشتیپ) 3 handsome mafia اسمات بی تی اس
Part•6•
کم کم ازم دور شد و همونجا جلوی من لباسشو در آورد اندام خفنی داشت و پوستش مثل الماس می درخشید و رفت به سمت حموم چند دقیقه بعد صدام زد رفتم ببینم چیکار داره
ا/ت= بله تهیو...یعنی چیزه ارباب ته!
تهیونگ= وقتی سیخ داغت کردم میفهمی نباید منو با اسم صدا بزنی حالا لباساتو دربیار و بیا تو وان
خواستم مخالفت کنم که تهیونگ هوار زد = بیا تو دیگه چقد طولش میدی (داد)
لباسامو در آوردم و رفتم تو وان
ویو تهیونگ
تو وان نشست. پوست بدنش بع شدت ظریف بود و رنگ پوستش سفید
تهیونگ= بیا بغلم!
ا/ت= اما ارباب ته....
تهیونگ= همین که گفتم ( لحن ترسناک)
مثل یه بچه خرگوش اومد بغلم و بوسه ای رو موهاش زدم. موهاش بوی خوبی داشتن
تهیونگ= تا حالا شده عشق واقعی رو تجربه کنی؟
ا/ت= نه تو چی؟
تهیونگ= منم نه!فقط زندگی میکنم به امید اینکه بتونم یه روزی تجربه کنم انسان ها واقعا عجیبن
ا/ت= چرا اینو گفت؟ (توی ذهنش با خودش میحرفه) اگر تو انسان نیستی پس چی هستی؟نکنه یک دیوی که به شکل انسان دراومده؟ چرا حس عجیبی بهم میگه عاشقت شدم؟ هوم؟
تهیونگ= اولندش که ارباب ته صدا میزنی دومندش من۲۸سالمه
ا/ت= شت همه حرفامو شنیده
ویو ا/ت
دستشو برداشت و گذاشت رو کمرم که حرف حرفم نصفه موند
تهیونگ= سرتو بیار بالا ببینمت
تا سرمو بالا بردم سمتش بوسه ای رو لبام زد و شروع کرد به مک زدن زیر لب هم زمزمه میکرد= call me daddy
بع زور لبامو ازش جدا کردم و گفتم نمیخوام بعد هم از وان حموم رفتم بیرون و از کمد یه تیشرت و یه شلوار درآوردم و پوشیدم و رو تخت نشستم
تهیونگ از حموم اومد بیرون و از کمد یه شلوار مشکی با تیشرت سفید پوشید و یه کمر بند رو دور شلوارش بست
دست منو محکم کشید و به سمت اتاق شکنجه برد و زیر لب تکرار میکرد
تهیونگ= حالا بهت نشون میدم عواقب کسی که از حرفم سر پیچی کنه چیه!
ترسیدم و خواستم خودمو آزاد کنم اما اون زورش بیشتر از این حرفا بود و همچنان منو میکشید
ا/ت= یونااااااا....آجوماااااا......هق هق کمکم کنییییید(داد و گریه)
تهیونگ= فکر کردی اونا مثل تو سر به هوان؟ هه گفتم که هر چی تو سرته رو از اون مخت بیرون کن حالا نشونت میدم
رسیدیم به اتاق شکنجه درو باز کرد و منو ولو کرد تو اتاق با بازوم محکم خوردم به دیوار و بدجور درد داشت (وی گریه میکند*)
تهیونگ یه کمربند که پر از خار فلزی روش داشت و از کشو میز در آورد و یه ضربه محکمی رو دیوار زد بعد هم اومد سمت من سعی کردم عقب عقب برم تا شاید تونستم فرار کنم اما با دیوار برخورد کردم و تهیونگ اومد سمتم
تهیونگ= حالا خوب آماده باش قراره یه جور دیگه تنبیه بشی چیزی که تو کل عمرت تجربه نکرده باشی!...
پارت بعدی هم ۱۲ لایک و ۷ تا کامنت
کم کم ازم دور شد و همونجا جلوی من لباسشو در آورد اندام خفنی داشت و پوستش مثل الماس می درخشید و رفت به سمت حموم چند دقیقه بعد صدام زد رفتم ببینم چیکار داره
ا/ت= بله تهیو...یعنی چیزه ارباب ته!
تهیونگ= وقتی سیخ داغت کردم میفهمی نباید منو با اسم صدا بزنی حالا لباساتو دربیار و بیا تو وان
خواستم مخالفت کنم که تهیونگ هوار زد = بیا تو دیگه چقد طولش میدی (داد)
لباسامو در آوردم و رفتم تو وان
ویو تهیونگ
تو وان نشست. پوست بدنش بع شدت ظریف بود و رنگ پوستش سفید
تهیونگ= بیا بغلم!
ا/ت= اما ارباب ته....
تهیونگ= همین که گفتم ( لحن ترسناک)
مثل یه بچه خرگوش اومد بغلم و بوسه ای رو موهاش زدم. موهاش بوی خوبی داشتن
تهیونگ= تا حالا شده عشق واقعی رو تجربه کنی؟
ا/ت= نه تو چی؟
تهیونگ= منم نه!فقط زندگی میکنم به امید اینکه بتونم یه روزی تجربه کنم انسان ها واقعا عجیبن
ا/ت= چرا اینو گفت؟ (توی ذهنش با خودش میحرفه) اگر تو انسان نیستی پس چی هستی؟نکنه یک دیوی که به شکل انسان دراومده؟ چرا حس عجیبی بهم میگه عاشقت شدم؟ هوم؟
تهیونگ= اولندش که ارباب ته صدا میزنی دومندش من۲۸سالمه
ا/ت= شت همه حرفامو شنیده
ویو ا/ت
دستشو برداشت و گذاشت رو کمرم که حرف حرفم نصفه موند
تهیونگ= سرتو بیار بالا ببینمت
تا سرمو بالا بردم سمتش بوسه ای رو لبام زد و شروع کرد به مک زدن زیر لب هم زمزمه میکرد= call me daddy
بع زور لبامو ازش جدا کردم و گفتم نمیخوام بعد هم از وان حموم رفتم بیرون و از کمد یه تیشرت و یه شلوار درآوردم و پوشیدم و رو تخت نشستم
تهیونگ از حموم اومد بیرون و از کمد یه شلوار مشکی با تیشرت سفید پوشید و یه کمر بند رو دور شلوارش بست
دست منو محکم کشید و به سمت اتاق شکنجه برد و زیر لب تکرار میکرد
تهیونگ= حالا بهت نشون میدم عواقب کسی که از حرفم سر پیچی کنه چیه!
ترسیدم و خواستم خودمو آزاد کنم اما اون زورش بیشتر از این حرفا بود و همچنان منو میکشید
ا/ت= یونااااااا....آجوماااااا......هق هق کمکم کنییییید(داد و گریه)
تهیونگ= فکر کردی اونا مثل تو سر به هوان؟ هه گفتم که هر چی تو سرته رو از اون مخت بیرون کن حالا نشونت میدم
رسیدیم به اتاق شکنجه درو باز کرد و منو ولو کرد تو اتاق با بازوم محکم خوردم به دیوار و بدجور درد داشت (وی گریه میکند*)
تهیونگ یه کمربند که پر از خار فلزی روش داشت و از کشو میز در آورد و یه ضربه محکمی رو دیوار زد بعد هم اومد سمت من سعی کردم عقب عقب برم تا شاید تونستم فرار کنم اما با دیوار برخورد کردم و تهیونگ اومد سمتم
تهیونگ= حالا خوب آماده باش قراره یه جور دیگه تنبیه بشی چیزی که تو کل عمرت تجربه نکرده باشی!...
پارت بعدی هم ۱۲ لایک و ۷ تا کامنت
۷.۷k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.