∞love or law∞ part:①
از زبان کاچان:
توی کلاس نشسته بودیم تا اون کیسه خواب بیاد(استادآیزاوا).با صدای خنده کسی برگشتم.اون دکو ی نفله جدیدا خیلی تو چشمم بود.تچ،کلم بروکلی کوچولو.توی همین فکرا بودم که یکی اومد بالا سرم وایساد.ایجیرو:خیلی انگار تو فکری کاتسوکی.نگاهم و دنبال کرد و گفت:بهش اعتراف نکردی؟سریع برگشتم سمتش و با داد گفتم:منظورت چیه مو سیخ سیخی.ایجیرو:خب مشخصه از رفتارات عاشقش شدی.میخواستم بهش بپرم ولی یذره فکر کردم:دقیق تر بگو ببینم نفله.ایجیرو:خب مشخصه هرکی زیاد نزدیکش میشه عصابت خورد میشه و همش نگاهت روشه.گوجه شدنت هم خیلی ضایعست(با خنده)محکم زدم تو سرش و گفتم:من چرا باید عاشق اون نفله بشم؟اصلا بشم به تو چه؟تو خودت امگا داری سرت تو کار خودت باشه.همون لحظه دنکی اومد.دنکی:کاتسوکی رو اذیتش نکن برو اون قسمتی که امتحان داریم رو بخون.ایجیرو:عررر امتحانممم.سریع رفت.کیسه خواب بالاخره اومد.آیزاوا:خب بچه ها خودتونم میدونین حق تقلب ندارین وگرنه با من طرفین.خب تنیا بیا برگه ها رو پخش کن.تنیا:چشم استاد.من تنیا لیدا نماینده کلاس وظیفه دارم....سریع برگه ها رو پخش کرد.امتحان شروع شد.با سوال اول یاد دکو افتادم.دکو،دکو،دکو.توی ذهنم اسمش مبچرخید حتی حرف اون مو سیخ سیخی(عاشقش شدی)یعنی واقعا عاشقش شدم؟همینجور که سوالا رو جواب میدادم به دکو فکر میکردم.زمان تموم شد و برگه ها رو دادیم.همه داشتن با هم حرف میزدن و من هنوز ذهنم درگیر دکو بود.نگاهم سمت دکو رفت.اون یاقوت های سبزش میدرخشیدن.با شنیدن اسمم از طرف آیزاوا برگشتم.آیزاوا:کاتسوکی کلاس تمام شد بیا دفترم.کاچان:های(چشم).تمام مدت نگاهم رو دکو بود.کلاس که تمام شد رفتم دفتر آیزاوا.در زدم و رفتم تو.آیزاوا:میخوام باهات درمورد یچیزی صحبت کنم.کاچان:چی؟
آیزاوا:.....
خب اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه😊☘️🍃
توی کلاس نشسته بودیم تا اون کیسه خواب بیاد(استادآیزاوا).با صدای خنده کسی برگشتم.اون دکو ی نفله جدیدا خیلی تو چشمم بود.تچ،کلم بروکلی کوچولو.توی همین فکرا بودم که یکی اومد بالا سرم وایساد.ایجیرو:خیلی انگار تو فکری کاتسوکی.نگاهم و دنبال کرد و گفت:بهش اعتراف نکردی؟سریع برگشتم سمتش و با داد گفتم:منظورت چیه مو سیخ سیخی.ایجیرو:خب مشخصه از رفتارات عاشقش شدی.میخواستم بهش بپرم ولی یذره فکر کردم:دقیق تر بگو ببینم نفله.ایجیرو:خب مشخصه هرکی زیاد نزدیکش میشه عصابت خورد میشه و همش نگاهت روشه.گوجه شدنت هم خیلی ضایعست(با خنده)محکم زدم تو سرش و گفتم:من چرا باید عاشق اون نفله بشم؟اصلا بشم به تو چه؟تو خودت امگا داری سرت تو کار خودت باشه.همون لحظه دنکی اومد.دنکی:کاتسوکی رو اذیتش نکن برو اون قسمتی که امتحان داریم رو بخون.ایجیرو:عررر امتحانممم.سریع رفت.کیسه خواب بالاخره اومد.آیزاوا:خب بچه ها خودتونم میدونین حق تقلب ندارین وگرنه با من طرفین.خب تنیا بیا برگه ها رو پخش کن.تنیا:چشم استاد.من تنیا لیدا نماینده کلاس وظیفه دارم....سریع برگه ها رو پخش کرد.امتحان شروع شد.با سوال اول یاد دکو افتادم.دکو،دکو،دکو.توی ذهنم اسمش مبچرخید حتی حرف اون مو سیخ سیخی(عاشقش شدی)یعنی واقعا عاشقش شدم؟همینجور که سوالا رو جواب میدادم به دکو فکر میکردم.زمان تموم شد و برگه ها رو دادیم.همه داشتن با هم حرف میزدن و من هنوز ذهنم درگیر دکو بود.نگاهم سمت دکو رفت.اون یاقوت های سبزش میدرخشیدن.با شنیدن اسمم از طرف آیزاوا برگشتم.آیزاوا:کاتسوکی کلاس تمام شد بیا دفترم.کاچان:های(چشم).تمام مدت نگاهم رو دکو بود.کلاس که تمام شد رفتم دفتر آیزاوا.در زدم و رفتم تو.آیزاوا:میخوام باهات درمورد یچیزی صحبت کنم.کاچان:چی؟
آیزاوا:.....
خب اینم از پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه😊☘️🍃
۳.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.