پارت۲(جایی در دور دست ها)
سرعت قطار آهسته و آهسته تر می شد بچه ها ساک و قفس جغد هایشان را به دست گر فتند و از کوپه قطار بیرون رفتند صدای آشنایی فریاد میزد :سال اولی ها از این طرف . سال اولی ها از این طرف
بله صدای هاگرید بود که مثل همیشه بچه های سال اولی را به سمت دریاچه هدایت میکرد
هری همان طور که از قطار خارج میشد و به سمت کالسکه ها میرفت باخود گفت به فرما این هم از یک سال کسل کننده دیگر
بعد به بچه های کوچکی که برای اولین بار پا به آنجا گذاشته بودند
نگاه کرد و یاد کودکی خودش افتاد
ناگهان سوزا ن دست اورا گرفت و کشید و فریاد زد زود باش هری به
سخنرانی دامبلدور نمی رسیم ها
هری زمزمه کرد خب نرسیم باز هم می خواهد درباره امید در روز های سخت و اینکه اتفاقات ناگوار سال قبل را فراموش کنیم حرف بزند.
اوهم مانند ادموند نمی توانست
این موضوع را هضم کند..............
همهمه ای بزرگ در تالار برپا بود
که با وارد شدن پرفسور دامبلدور
به آنجا در کسری از ثانیه فرو کش کرد برخلاف انتظار همه پرفسور بعد از غذا خوردن و معرفی پرفسور دفاع دربرابر جادوی سیاه که متاسفانه اسنیپ بود و پرفسور معجون سازی
اسلاگهورن. آنها را به خواب گاه هایشان فرستاد . در راه نگاه های معنا داری بین همه ی دانش آموزان
ردو بدل شد اما کسی جرات حرف زدن با دیگری را به خود نمی داد...
....اینم از پارت دوم منتظر پارت ۳ باشید😉😉😉
بله صدای هاگرید بود که مثل همیشه بچه های سال اولی را به سمت دریاچه هدایت میکرد
هری همان طور که از قطار خارج میشد و به سمت کالسکه ها میرفت باخود گفت به فرما این هم از یک سال کسل کننده دیگر
بعد به بچه های کوچکی که برای اولین بار پا به آنجا گذاشته بودند
نگاه کرد و یاد کودکی خودش افتاد
ناگهان سوزا ن دست اورا گرفت و کشید و فریاد زد زود باش هری به
سخنرانی دامبلدور نمی رسیم ها
هری زمزمه کرد خب نرسیم باز هم می خواهد درباره امید در روز های سخت و اینکه اتفاقات ناگوار سال قبل را فراموش کنیم حرف بزند.
اوهم مانند ادموند نمی توانست
این موضوع را هضم کند..............
همهمه ای بزرگ در تالار برپا بود
که با وارد شدن پرفسور دامبلدور
به آنجا در کسری از ثانیه فرو کش کرد برخلاف انتظار همه پرفسور بعد از غذا خوردن و معرفی پرفسور دفاع دربرابر جادوی سیاه که متاسفانه اسنیپ بود و پرفسور معجون سازی
اسلاگهورن. آنها را به خواب گاه هایشان فرستاد . در راه نگاه های معنا داری بین همه ی دانش آموزان
ردو بدل شد اما کسی جرات حرف زدن با دیگری را به خود نمی داد...
....اینم از پارت دوم منتظر پارت ۳ باشید😉😉😉
۱.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.