عشق ممنوع
پارت چهارم
مینجی: باشه پدره قبول میکنم
پدرش: عالی پس زوده گمشو اتاقت
"مینجی میره تو اتاقش و پدرش میره حیاط که شماری که اون روز از کارمند تهیونگ گرفته را بهش زنگ میزنه که تهیونگ جواب میده
تهیونگ: الو سلام اقای لی
پدرش: سلام اقای کیم زنگ زدم که بگم برای شما یه خدمتکاره پیدا کردم خیلی هم خوشگله هست
تهیونگ: اوو پس خودمو پیداه کردیم اما وقتی میگی خوشگله هست پس سلیقه خوبی داری خب اون سنش بالای ۲۰هست
پدرش: نه ۱۵ سالشه هست خب اون میتونه همه چیزی را تحمل کنه یه دختره صبوری هست
تهیونگ: اوو خوبه پس عصره بفرستش
پدرش: چشم حتما
" تهیونگ قط میکنه و میره سمت دفتره جیمین
••••••
سلام اگره دوست داشتی تو کامنت ها بگینه که ادامشو بزارم داستان قرار خیلی با هیجان باشه
مینجی: باشه پدره قبول میکنم
پدرش: عالی پس زوده گمشو اتاقت
"مینجی میره تو اتاقش و پدرش میره حیاط که شماری که اون روز از کارمند تهیونگ گرفته را بهش زنگ میزنه که تهیونگ جواب میده
تهیونگ: الو سلام اقای لی
پدرش: سلام اقای کیم زنگ زدم که بگم برای شما یه خدمتکاره پیدا کردم خیلی هم خوشگله هست
تهیونگ: اوو پس خودمو پیداه کردیم اما وقتی میگی خوشگله هست پس سلیقه خوبی داری خب اون سنش بالای ۲۰هست
پدرش: نه ۱۵ سالشه هست خب اون میتونه همه چیزی را تحمل کنه یه دختره صبوری هست
تهیونگ: اوو خوبه پس عصره بفرستش
پدرش: چشم حتما
" تهیونگ قط میکنه و میره سمت دفتره جیمین
••••••
سلام اگره دوست داشتی تو کامنت ها بگینه که ادامشو بزارم داستان قرار خیلی با هیجان باشه
۴.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.