ازدواج اجباری پارت 60
#ازدواج_اجباری
پارت 60
مراسم داشت برگزار میشد
و تقریبا تمامی مهمون ها امده بودن ..
ویو ات :
داشت برف میومد 🥲
گوله برفی هایی کوچیک از اسمون میامد
و اهنگی تو سالن پخش شد
(امشب شب عروسیهه
مبارکه مبارکه مبارکه😂🥲)
-------------------------♡
جیمین و یونا وارد سالن شدن
و مهمونا دست زدن
عاقد هم اومده بود 😂🥲
عاقد : خوب عروس و داماد بفرمایید بنشینید
جیمین و یونا نشستن
خوب اقای پارکجیمین ایا حاظرید با خانم یونا ازدواج کنید ؟
جیمین : ب...بله
عاقد : مبارکهه..دست بزنید
خوب خانم کیم یونا ایا حاظرید با اقای پارک ازدواج کنید ؟
لینا : عروس رفته بده بیاد 😂🥲
عاقد : لطفا نظم رو بهم نزنید خانم
یونا : ایشش
دوباره میگم
خانم یونا ایا حاضرید با اقای پارک ازدواج کنید ؟
یونا : بلههههههه
عاقد : مبارکهههه
مهمونا دست زدن
و اهنگ پلی شد
جیمین و یونا
امد رقص تاگو برن
یونا : ببین
قسمت وسط رقص منو بلند میکنیا
جوری که به بچه اسیب نرسه
افرین
جیمین : باش
یونا و جیمین میرقصیدن
و ات هنوز داشت چرکای روی لباس رو پاک میکرد
ویو لینا :
دستشویی داشتم و رفتم سمت دستشویی حیاط
دیدم یه نفر داره تو برف لباس میشوره
شک کردم..
رفتم نزدیک تر
دیدم ات است و از سرما بی هوش شده
و از لای پاش خون میاد
لینا : اا....ات...ات...
نباید عروسی بهم میریختم
پس از در پشتی رفتم بالا و ات رو بردم کسی ندید
زنگ زدم دکتر یواشکی بیاد
دکتر : برید بیرون مواظب باشید کسی نیاد
لینا : باشه..مواظب باشید
دکتر : چشم
جیمین : ل..لینا اینجا چیکار میکنی ؟
لینا : هیس..نباید کسی بشنوه
دیدم ات بی هوشه داشته لباس میشسته
از لای پاش دیدم خون میاد
دکترو خبر کردم
تو برو
به کسیمنگو
به هیچکس
جیمین : مواظب باش من رفتم
لینا : باش
نیم ساعت بعد :
دکتر : خانم پارک ات ....
بمونیدد تو خمارییی😔😂
پارت 60
مراسم داشت برگزار میشد
و تقریبا تمامی مهمون ها امده بودن ..
ویو ات :
داشت برف میومد 🥲
گوله برفی هایی کوچیک از اسمون میامد
و اهنگی تو سالن پخش شد
(امشب شب عروسیهه
مبارکه مبارکه مبارکه😂🥲)
-------------------------♡
جیمین و یونا وارد سالن شدن
و مهمونا دست زدن
عاقد هم اومده بود 😂🥲
عاقد : خوب عروس و داماد بفرمایید بنشینید
جیمین و یونا نشستن
خوب اقای پارکجیمین ایا حاظرید با خانم یونا ازدواج کنید ؟
جیمین : ب...بله
عاقد : مبارکهه..دست بزنید
خوب خانم کیم یونا ایا حاظرید با اقای پارک ازدواج کنید ؟
لینا : عروس رفته بده بیاد 😂🥲
عاقد : لطفا نظم رو بهم نزنید خانم
یونا : ایشش
دوباره میگم
خانم یونا ایا حاضرید با اقای پارک ازدواج کنید ؟
یونا : بلههههههه
عاقد : مبارکهههه
مهمونا دست زدن
و اهنگ پلی شد
جیمین و یونا
امد رقص تاگو برن
یونا : ببین
قسمت وسط رقص منو بلند میکنیا
جوری که به بچه اسیب نرسه
افرین
جیمین : باش
یونا و جیمین میرقصیدن
و ات هنوز داشت چرکای روی لباس رو پاک میکرد
ویو لینا :
دستشویی داشتم و رفتم سمت دستشویی حیاط
دیدم یه نفر داره تو برف لباس میشوره
شک کردم..
رفتم نزدیک تر
دیدم ات است و از سرما بی هوش شده
و از لای پاش خون میاد
لینا : اا....ات...ات...
نباید عروسی بهم میریختم
پس از در پشتی رفتم بالا و ات رو بردم کسی ندید
زنگ زدم دکتر یواشکی بیاد
دکتر : برید بیرون مواظب باشید کسی نیاد
لینا : باشه..مواظب باشید
دکتر : چشم
جیمین : ل..لینا اینجا چیکار میکنی ؟
لینا : هیس..نباید کسی بشنوه
دیدم ات بی هوشه داشته لباس میشسته
از لای پاش دیدم خون میاد
دکترو خبر کردم
تو برو
به کسیمنگو
به هیچکس
جیمین : مواظب باش من رفتم
لینا : باش
نیم ساعت بعد :
دکتر : خانم پارک ات ....
بمونیدد تو خمارییی😔😂
۱۸.۰k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.