Funny & fierce 20
Part20
جیمین رفت منم میخواستم برم توی اتاق تا گوشیمو بردارم وقتی در اتاقو باز کردم دیدم جیمین بدون لباس و شلوار وایساده بود
میخواستم سریع در اتاق رو ببندم که دستمو گرفت و کشید
افتادم روی تخت. روم خیمه زد و لبشو به گوشم نزدیک کرد
_یادته گفتم با یه راهی میتونیم اون بچه ی توی شکمتو از بین ببریم
+ا... اره ولی می... شه از روم بلند شی
_میخوام شروع کنم
+جیمین بس کن حتی فکرشم نکن
_ا.ت ببخشید خیلی بد تحریک شدم
سعی کردم بزنمش کنار ولی نتونستم
_نمیزارم فرار کنی
یهو لبشو کبوند روی لبم و مکید. بعد از اینکه نفس کم اورد ازم جدا شد
+جیمین تا همینجا کافیه لطفا بس کن
_ا.ت چرا درکم نمیکنی نمیتونم
+اگر همین الان تمومش نکنی از خونه فرار میکنم
_داری تحدیدم میکنی؟ اخه چطوری میتونی این حرفو به من بزنی
+من الان امادگی شو ندارم پس بلند شو
_ا.ت دوسم نداری؟ (با بغض)
+جیمینا این چه حرفیه میزنی معلومه که دوست دارم ولی یبار این درد رو تجربه کردم دوباره نمیتونم تحملش کنم
_باشه
بالاخره از روم بلند شد
_ولی ا.ت چجوری میخوای اون بچه رو ....
منم بلند شدم نشستم
+جیمینا الان که فکر میکنم اون بچه که گناهی نکرده پس....
_بس کن ا.ت یعنی میخوای بچه ای که از خون یکی دیگست رو بزرگ کنم؟ اصلا حرفشم نزن
+پس چیکار کنیم
_میخوای راهکار منو پیش ببری...
+کافیه بیا بریم پایین اینجا مناسب حرف زدن نیست
_باشه
باهم رفتیم پایین ولی دیگه باهم حرف نزدیم فقط ادامه فیلم رو دیدیم و میخواستیم بریم بخوابیم
_ا.ت بیا بریم بخوابیم
+من توی اون اتاق نمیخوابم
_باشه پس بیا بریم توی اون یکی اتاق بخوابیم
+نه.چطوره تو توی اون اتاق بخوابی منم توی اون یکی
_ا.ت ازم دوری نکن🥺
+قول میدی کاری نکنی
_اره
قبول کردمو خوابیدیم
(پرش زمانی به صبح)
صبح بیدار شدم دیدم جیمین نیست رفتم طبقه ی پایین دیدم داره میز صبحونه رو میچینه
+سلام صبح بخیر
_سلام
تا اومدم بشینم روی صندلی گوشیم زنگ خورد
+الو بفرمایین
، سلام دخترم
+سلام مامان چه عجب بالاخره دختری که به زور فرستادیش یه خونه ی دیگه رو یادت اومد
بعد از این حرفم جیمین با تعجب نگاهم کرد از نگاهش فهمیدم که بعد از تلفنم خیلی باهام حرف داره
، هنوزم رابطت با جیمین رو درست نکردی
+نه
جیمین عصبانی شد و....
#فیک #جیمین #bts
جیمین رفت منم میخواستم برم توی اتاق تا گوشیمو بردارم وقتی در اتاقو باز کردم دیدم جیمین بدون لباس و شلوار وایساده بود
میخواستم سریع در اتاق رو ببندم که دستمو گرفت و کشید
افتادم روی تخت. روم خیمه زد و لبشو به گوشم نزدیک کرد
_یادته گفتم با یه راهی میتونیم اون بچه ی توی شکمتو از بین ببریم
+ا... اره ولی می... شه از روم بلند شی
_میخوام شروع کنم
+جیمین بس کن حتی فکرشم نکن
_ا.ت ببخشید خیلی بد تحریک شدم
سعی کردم بزنمش کنار ولی نتونستم
_نمیزارم فرار کنی
یهو لبشو کبوند روی لبم و مکید. بعد از اینکه نفس کم اورد ازم جدا شد
+جیمین تا همینجا کافیه لطفا بس کن
_ا.ت چرا درکم نمیکنی نمیتونم
+اگر همین الان تمومش نکنی از خونه فرار میکنم
_داری تحدیدم میکنی؟ اخه چطوری میتونی این حرفو به من بزنی
+من الان امادگی شو ندارم پس بلند شو
_ا.ت دوسم نداری؟ (با بغض)
+جیمینا این چه حرفیه میزنی معلومه که دوست دارم ولی یبار این درد رو تجربه کردم دوباره نمیتونم تحملش کنم
_باشه
بالاخره از روم بلند شد
_ولی ا.ت چجوری میخوای اون بچه رو ....
منم بلند شدم نشستم
+جیمینا الان که فکر میکنم اون بچه که گناهی نکرده پس....
_بس کن ا.ت یعنی میخوای بچه ای که از خون یکی دیگست رو بزرگ کنم؟ اصلا حرفشم نزن
+پس چیکار کنیم
_میخوای راهکار منو پیش ببری...
+کافیه بیا بریم پایین اینجا مناسب حرف زدن نیست
_باشه
باهم رفتیم پایین ولی دیگه باهم حرف نزدیم فقط ادامه فیلم رو دیدیم و میخواستیم بریم بخوابیم
_ا.ت بیا بریم بخوابیم
+من توی اون اتاق نمیخوابم
_باشه پس بیا بریم توی اون یکی اتاق بخوابیم
+نه.چطوره تو توی اون اتاق بخوابی منم توی اون یکی
_ا.ت ازم دوری نکن🥺
+قول میدی کاری نکنی
_اره
قبول کردمو خوابیدیم
(پرش زمانی به صبح)
صبح بیدار شدم دیدم جیمین نیست رفتم طبقه ی پایین دیدم داره میز صبحونه رو میچینه
+سلام صبح بخیر
_سلام
تا اومدم بشینم روی صندلی گوشیم زنگ خورد
+الو بفرمایین
، سلام دخترم
+سلام مامان چه عجب بالاخره دختری که به زور فرستادیش یه خونه ی دیگه رو یادت اومد
بعد از این حرفم جیمین با تعجب نگاهم کرد از نگاهش فهمیدم که بعد از تلفنم خیلی باهام حرف داره
، هنوزم رابطت با جیمین رو درست نکردی
+نه
جیمین عصبانی شد و....
#فیک #جیمین #bts
۴۰.۷k
۲۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.