پارت3🧜♀️✨my Mermaid
پارت3
سوهون : پسر چرا اون دخترو دادی دست پلیس؟
ته: چون دزد بود
سوهون: نه که ما نیستیم بعدم اون دختر یه گردنبند خیلی با ارزش داشت که از مروارید خالص کمیاب بود خاک تو سرت باید اون دخترو پس بگیری و یه جوری گردنبند و ازش کش بری و فلنگو ببندی و برگردی کره
( ته و سوا الان سوییسن)
ته: حله
(ته رفت و هرجور شده سوا رو پس گرفت )
ته: نمیخوای تشکرکنی؟
سوا: تشکر چیه
ته: پس نمیخوای اها یادم رفته بود تو لالی اوکی
ینی زبان اشاره هم بلد نیستی؟
سوا: این داشت چی میگف از طرز نگاهی که بهم داشت فهمیدم خیلی خیلی پوکر دارم نگاهش میکنم
ته: هوففف بیخیال ببین ام اصن بیا بریم خرید هوم؟ خانوما خرید دوست دارن اره؟ بریم
سوا: بازم هیچی نداشتم بگم و دنبالش راه افتادم و رفتم توی ماشین قبلا اسم ماشینو از دوستام که رفته بودن زمین شنیده بودم اما خیلی چیزا بود که میخواستم بدونم چون اینجور که معلومه هیچی نمیدونم
ته:پیاده شووو چار ساعته دارم صدات میزنم
سوا: خواستم همین کاری که پسره میگه رو بکنم داشتم بیرونو نگاه میکردم و تا خواستم برم بیرون یه هو تاق خوردم به یه چیزی
ته: این واقعا نفهمه چرا اینحوریه مشکل عقلی داره؟
باید دستگیره رو بکشی
سوا: همینجوری نیگاش میکردم که خودش اون بیلبیلک پایین رو کشید و در باز شد پس اینجوری باید برم بیرون فهمیدم
ادامه دارد......
سوهون : پسر چرا اون دخترو دادی دست پلیس؟
ته: چون دزد بود
سوهون: نه که ما نیستیم بعدم اون دختر یه گردنبند خیلی با ارزش داشت که از مروارید خالص کمیاب بود خاک تو سرت باید اون دخترو پس بگیری و یه جوری گردنبند و ازش کش بری و فلنگو ببندی و برگردی کره
( ته و سوا الان سوییسن)
ته: حله
(ته رفت و هرجور شده سوا رو پس گرفت )
ته: نمیخوای تشکرکنی؟
سوا: تشکر چیه
ته: پس نمیخوای اها یادم رفته بود تو لالی اوکی
ینی زبان اشاره هم بلد نیستی؟
سوا: این داشت چی میگف از طرز نگاهی که بهم داشت فهمیدم خیلی خیلی پوکر دارم نگاهش میکنم
ته: هوففف بیخیال ببین ام اصن بیا بریم خرید هوم؟ خانوما خرید دوست دارن اره؟ بریم
سوا: بازم هیچی نداشتم بگم و دنبالش راه افتادم و رفتم توی ماشین قبلا اسم ماشینو از دوستام که رفته بودن زمین شنیده بودم اما خیلی چیزا بود که میخواستم بدونم چون اینجور که معلومه هیچی نمیدونم
ته:پیاده شووو چار ساعته دارم صدات میزنم
سوا: خواستم همین کاری که پسره میگه رو بکنم داشتم بیرونو نگاه میکردم و تا خواستم برم بیرون یه هو تاق خوردم به یه چیزی
ته: این واقعا نفهمه چرا اینحوریه مشکل عقلی داره؟
باید دستگیره رو بکشی
سوا: همینجوری نیگاش میکردم که خودش اون بیلبیلک پایین رو کشید و در باز شد پس اینجوری باید برم بیرون فهمیدم
ادامه دارد......
۲۳.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.