𝒑𝒂𝒓𝒕❹🍷⏳
تو هم به من کمک میکنی روی این سرهنگ رو کم کنم! معامله خوبیه نه؟
پسر « اما اگه زدی زیر حرفت چی؟
سویون « چطور صداقتم رو ثابت کنم؟
پسر « منو از اینجا ببر بیرون..... فقط برای یه روز! بدون اینکه کسی بفهمه
سویون « این یعنی مقابل تهیونگ وایسم؟ فکر بدی نیست! قبوله فردا میبرمت
پسر « پس معامله انجام شد
_خودشم نمیدونست چرا به اون دکتر اعتماد کرده بود و بیخیال خودکشی شده بود..... ولی اینو میدونست در اون لحظه قدرت نه گفتن به اون چشمای منتظر رو نداشت
سویون « اون پسر از این زاویه اونقدر که بقیه میگفتن ترسناک نبود! بعد از اینکه با موفقیت سرنگ رو ازش گرفتم از اتاق خارج شدم و سرنگ رو مقابل تهیونگ گرفتم.... بفرما جناب فرمانده
تهیونگ « سالمه؟
سویون « بله طعمه در امانه
تهیونگ « خوبه میتونی بری!
سویون « یه چیزی!
تهیونگ « چی شده؟
سویون « مسئولیتش رو به عهده میگیرم
تهیونگ « چرا؟ نکنه نقشه ریختی فراریش بدی؟
سویون « قدرتش رو دارم؟
تهیونگ « اگه من مسئول این مجرمم نه! امکان نداره بتونی اونو فراری بدی اما چشمات اینو میگه دکتر شین
سویون « متاسفانه ذهن خوانی افتضاحی داری سرهنگ! این بیمار با منه پس دکتر دیگه ای رو بالای سرش نفرستین
پرسنل « چشم
سویون « میرم توی بخش پرونده اش رو بیارین توی اتاقم
پرستار « چشم خانم دکتر
تهیونگ « مطمئنم قصد خرابکاری داره
جیمین « ته! *نفس نفس زنان
تهیونگ « جیم...بالاخره اومدی! دنبالم بیا
جیمین « ته سابقه دکتر شین رو چک کردم
تهیونگ « خب! چیز قابل توجهی داشت؟
جیمین « نه ظاهرا پاکه
تهیونگ « خوبه! فهمیدی هویت اصلی این پسر چیه؟
جیمین « معاون مافیای سيسيل و کوزانوسترای آمريکاست
تهیونگ « مافیای سیسیل! رتبه اول وحشی ترین مافیا رو داره.... باید ازش حرف بکشیم! البته الان که معاون این بانده ممکنه همه ی اینا یه بازی باشه
جیمین « یعنی حافظه اش رو از دست نداده؟
تهیونگ « ممکنه! بازم روش کار کنید
جیمین « چشم
_مردم شهری که همه در آن میلنگند، به کسی که راست راه میرود میخندند! انسان عادت دارد چیزی را که نمیفهمد مسخره کند.
سویون « چرا هیچ نام و نشونی نداره؟ قاتل شاعرم داریم مگه؟
هجین « بده ببینم پرونده رو
سویون « این مجرم شما نام و نشون نداره؟
هجین « اگه داشته باشه هم به ما نمیگن.... اینو خودش نوشته؟
سویون « ظاهرا!
هجین « وای گاد چه باهوشه! شاعر میشد پول خوبی در میورد
سویون « ولی خیلی مظلومه هجینا
سویون « چیشد! دلت براش رفته شیطون بلا؟
سویون « *پوکر... کم چرت و پرت بگو بشر.... میرم یه سری به این پسر بی نام و نشون بزنم
_سویون ندونسته وارد باتلاقی شده بود که با گذر زمان بیشتر اونو به درون خودش میکشید.....
پسر « اما اگه زدی زیر حرفت چی؟
سویون « چطور صداقتم رو ثابت کنم؟
پسر « منو از اینجا ببر بیرون..... فقط برای یه روز! بدون اینکه کسی بفهمه
سویون « این یعنی مقابل تهیونگ وایسم؟ فکر بدی نیست! قبوله فردا میبرمت
پسر « پس معامله انجام شد
_خودشم نمیدونست چرا به اون دکتر اعتماد کرده بود و بیخیال خودکشی شده بود..... ولی اینو میدونست در اون لحظه قدرت نه گفتن به اون چشمای منتظر رو نداشت
سویون « اون پسر از این زاویه اونقدر که بقیه میگفتن ترسناک نبود! بعد از اینکه با موفقیت سرنگ رو ازش گرفتم از اتاق خارج شدم و سرنگ رو مقابل تهیونگ گرفتم.... بفرما جناب فرمانده
تهیونگ « سالمه؟
سویون « بله طعمه در امانه
تهیونگ « خوبه میتونی بری!
سویون « یه چیزی!
تهیونگ « چی شده؟
سویون « مسئولیتش رو به عهده میگیرم
تهیونگ « چرا؟ نکنه نقشه ریختی فراریش بدی؟
سویون « قدرتش رو دارم؟
تهیونگ « اگه من مسئول این مجرمم نه! امکان نداره بتونی اونو فراری بدی اما چشمات اینو میگه دکتر شین
سویون « متاسفانه ذهن خوانی افتضاحی داری سرهنگ! این بیمار با منه پس دکتر دیگه ای رو بالای سرش نفرستین
پرسنل « چشم
سویون « میرم توی بخش پرونده اش رو بیارین توی اتاقم
پرستار « چشم خانم دکتر
تهیونگ « مطمئنم قصد خرابکاری داره
جیمین « ته! *نفس نفس زنان
تهیونگ « جیم...بالاخره اومدی! دنبالم بیا
جیمین « ته سابقه دکتر شین رو چک کردم
تهیونگ « خب! چیز قابل توجهی داشت؟
جیمین « نه ظاهرا پاکه
تهیونگ « خوبه! فهمیدی هویت اصلی این پسر چیه؟
جیمین « معاون مافیای سيسيل و کوزانوسترای آمريکاست
تهیونگ « مافیای سیسیل! رتبه اول وحشی ترین مافیا رو داره.... باید ازش حرف بکشیم! البته الان که معاون این بانده ممکنه همه ی اینا یه بازی باشه
جیمین « یعنی حافظه اش رو از دست نداده؟
تهیونگ « ممکنه! بازم روش کار کنید
جیمین « چشم
_مردم شهری که همه در آن میلنگند، به کسی که راست راه میرود میخندند! انسان عادت دارد چیزی را که نمیفهمد مسخره کند.
سویون « چرا هیچ نام و نشونی نداره؟ قاتل شاعرم داریم مگه؟
هجین « بده ببینم پرونده رو
سویون « این مجرم شما نام و نشون نداره؟
هجین « اگه داشته باشه هم به ما نمیگن.... اینو خودش نوشته؟
سویون « ظاهرا!
هجین « وای گاد چه باهوشه! شاعر میشد پول خوبی در میورد
سویون « ولی خیلی مظلومه هجینا
سویون « چیشد! دلت براش رفته شیطون بلا؟
سویون « *پوکر... کم چرت و پرت بگو بشر.... میرم یه سری به این پسر بی نام و نشون بزنم
_سویون ندونسته وارد باتلاقی شده بود که با گذر زمان بیشتر اونو به درون خودش میکشید.....
۹۰.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.