(افروتیته من)
پارت: ۱۱
**ویو جونگکوک **
صبح که از خواب بیدار شدیم بعد از خوردن کمی میوه، رئیس جونگ قایق چوبی رو انداخت داخل آب، ساده بود اما به نظر خوب میومد، یونجو کنار قایق ایستاد:
-به نظر خوب میاد
-آره
قایق یه بادبان خوب داشت که با دوخته شدن تیکه پارچه های پیدا شده درست شده بود
یونجو و رئیس جونگ سوار شدن. رئیس جونگ بعد از دست زدن به بدنه قایق گفت:
-خوبه، با قطب نمای من میتونیم راه درست رو پیدا کنیم و خیلی زود برگردیم
کمی مکث کرد:
-اممم... پری دریایی که نمیدونم اسمت چیه، میتونی قایق رو هل بدی؟
بهش نگاه کردم، فکر کنم منظورش من بودم:
-با منی؟
رئیس جونگ سرشو تکون داد
-بباشه
رفتم پشت قایق و هل دادم...
**سه ساعت بعد...**
**ویو یونجو**
ظهر بود و خورشید مستقیم متابید ضد آفتاب نداشتم بنابراین پشت بادبان قایم شده بودم تا آفتاب سوخته نشم... ناگهان قایق ایستاد. دیدم جونگکوک دیگه هل نمیده، چون ظهر بود باد نمی وزید، رئیس جونگ یه در مربعی رو باز کرد و دو تا پارو برداشت:
-بیا یکیش رو تو بگیر و پارو بزن
-چی؟ من؟
-آره دیگه
-عمرا اگر بیام بیرون آفتاب سوخته میشم
-پس همینجا میمونیم
-بهتر نبود شب حرکت کنیم؟
-نه
با بی میلی پارو رو گرفتم و مشغول پارو زدن شدم و جونگکوک هم نشست رو قایق
-خوش میگذره؟ بقیه پارو میزنن و تو لذت میبری
-منم سه ساعت قایق رو هل دادم و شما دو تا نشسته بودید، همچنین تو برای آفتاب سوخته نشدن قایم شده بودی
-پسره پرو چطور به خودت اجازه میدی اینجوری با یه خانم صحبت کنی؟
-من هرجور دلم بخواد با بقیه صحبت میکنم
-ایششش
به پارو زدن ادامه دادم....
حدود دو ساعت بعد دراز کشیدم و جیغ زدم:
-من دیگه نمیتونمـــــــــــــ
جونگکوک داشت نارگیل میخورد، فریاد زدم:
-هی مفت خور بیا یکم کمک
-هنوز سه ساعت نشده، هر وقت سه ساعت شد من باهات تعویض میشم
-حداقل یچی بده بخورم
جونگکوک یه تیکه کوچیک نارگیل برام پرت کرد:
-همین؟
-آره
-من گشنمه
-بیشتر کار کن تا بیشتر بهت بدم
پاروم رو برداشتم و خواستم بزنمش که محکم جلوی دهنم رو گرفت و نگهم داشت، دستش رو زدم کنار:
-هی
-هیس...
دیدم به سمتی خیره شده از دور دست ها یه کشتی بزرگ بود، زمزمه کرد:
-دزد های دریایی
...
**ویو جونگکوک **
صبح که از خواب بیدار شدیم بعد از خوردن کمی میوه، رئیس جونگ قایق چوبی رو انداخت داخل آب، ساده بود اما به نظر خوب میومد، یونجو کنار قایق ایستاد:
-به نظر خوب میاد
-آره
قایق یه بادبان خوب داشت که با دوخته شدن تیکه پارچه های پیدا شده درست شده بود
یونجو و رئیس جونگ سوار شدن. رئیس جونگ بعد از دست زدن به بدنه قایق گفت:
-خوبه، با قطب نمای من میتونیم راه درست رو پیدا کنیم و خیلی زود برگردیم
کمی مکث کرد:
-اممم... پری دریایی که نمیدونم اسمت چیه، میتونی قایق رو هل بدی؟
بهش نگاه کردم، فکر کنم منظورش من بودم:
-با منی؟
رئیس جونگ سرشو تکون داد
-بباشه
رفتم پشت قایق و هل دادم...
**سه ساعت بعد...**
**ویو یونجو**
ظهر بود و خورشید مستقیم متابید ضد آفتاب نداشتم بنابراین پشت بادبان قایم شده بودم تا آفتاب سوخته نشم... ناگهان قایق ایستاد. دیدم جونگکوک دیگه هل نمیده، چون ظهر بود باد نمی وزید، رئیس جونگ یه در مربعی رو باز کرد و دو تا پارو برداشت:
-بیا یکیش رو تو بگیر و پارو بزن
-چی؟ من؟
-آره دیگه
-عمرا اگر بیام بیرون آفتاب سوخته میشم
-پس همینجا میمونیم
-بهتر نبود شب حرکت کنیم؟
-نه
با بی میلی پارو رو گرفتم و مشغول پارو زدن شدم و جونگکوک هم نشست رو قایق
-خوش میگذره؟ بقیه پارو میزنن و تو لذت میبری
-منم سه ساعت قایق رو هل دادم و شما دو تا نشسته بودید، همچنین تو برای آفتاب سوخته نشدن قایم شده بودی
-پسره پرو چطور به خودت اجازه میدی اینجوری با یه خانم صحبت کنی؟
-من هرجور دلم بخواد با بقیه صحبت میکنم
-ایششش
به پارو زدن ادامه دادم....
حدود دو ساعت بعد دراز کشیدم و جیغ زدم:
-من دیگه نمیتونمـــــــــــــ
جونگکوک داشت نارگیل میخورد، فریاد زدم:
-هی مفت خور بیا یکم کمک
-هنوز سه ساعت نشده، هر وقت سه ساعت شد من باهات تعویض میشم
-حداقل یچی بده بخورم
جونگکوک یه تیکه کوچیک نارگیل برام پرت کرد:
-همین؟
-آره
-من گشنمه
-بیشتر کار کن تا بیشتر بهت بدم
پاروم رو برداشتم و خواستم بزنمش که محکم جلوی دهنم رو گرفت و نگهم داشت، دستش رو زدم کنار:
-هی
-هیس...
دیدم به سمتی خیره شده از دور دست ها یه کشتی بزرگ بود، زمزمه کرد:
-دزد های دریایی
...
۳.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.