سرنوشت و کی اداره میکنه پارت ۶
کوکی: مگه میشه زندگی شو ول کنه صبر کن ببینم مگه دیشب تولدش بود ای وای جانگ کوک اون روز تولدت کلی غذا و شیرین و کیک درست کرد تازه قافل گیرتم کرد و دوستاتم دعوت کرد و خیلی بهت خوش گذشت ولی من چی کار کردم اون حتی خودش واسه ی خودش تولد گرفت حالا میخوای چی کار کنی هان جانگ کوک احمق
از زبون من:.
دیگه کاملا از کره خارج شدم و رفتم جایی که نه پدرم و نه جانگ کوک و نه هیچ کس دیگه نمیتونه پیدام کنه
رسیدیم به ایران
ات: رفتم یک هتل چه غذا های خوش مزه ای بود ( ات میدونست بچه ها نمیتونن بیان ایران چون باند مافیایشون با ایران مشکل داشت)
جانگ کوک:
رفتم پیش بچه ها و همه چی و گفتم تهیونگ: تو چی کار کردی با اون دختر هان چی کار کردی اگه ات مال من بود الان خوشحال ترین زن دنیا بود میفهمی ( با داد) شوگا: تهیونگ سرنوشت ادم ها چیزی که نمیشه تغیرش داد جیهوپ: برای اولین باره میبینم شوگا از این حرفا میزنی🤣😧 شوگا: این و نگفتم دلداریش بدم این و گفتم که داد نزنه و بزاره بخوابم تهیونگ: بله سرنوشت ادم هارو نمیشه تغیر داد و الان سرنوشت من و ات یکی شده و من همه جای دنیا رو میگردم و پیداش میکنم و ات و مال خودم میکنم کوکی: ببین ات ماله من و تو حق رفتن کنارش و نداری تهیونگ: یک بار بهت فرست داد دیدیم چی کار کردی باهاش پس دیگه بی خیالش شو چون اون دیگه بهت فرستی نمیده بابای ات: کوک ات کجاس هان مگه نگفتی ازش مراقبت میکنی هان پس چی شد (با گریه) تهیونگ : نگران نباشین من برش میگردونم ولی به یک شرط بابای ات: به چه شرطی تهیونگ : اینکه بعدش ات مال من بشه کوکی: ببند اون دهنتو ات مال منه مال من فهمیدی هان ( با داد و گریه ) بابای ات: باشه فقط برش گردون تهیونگ : چشم و یک نیشخندی به کوک زد 😏
از زبون من:.
دیگه کاملا از کره خارج شدم و رفتم جایی که نه پدرم و نه جانگ کوک و نه هیچ کس دیگه نمیتونه پیدام کنه
رسیدیم به ایران
ات: رفتم یک هتل چه غذا های خوش مزه ای بود ( ات میدونست بچه ها نمیتونن بیان ایران چون باند مافیایشون با ایران مشکل داشت)
جانگ کوک:
رفتم پیش بچه ها و همه چی و گفتم تهیونگ: تو چی کار کردی با اون دختر هان چی کار کردی اگه ات مال من بود الان خوشحال ترین زن دنیا بود میفهمی ( با داد) شوگا: تهیونگ سرنوشت ادم ها چیزی که نمیشه تغیرش داد جیهوپ: برای اولین باره میبینم شوگا از این حرفا میزنی🤣😧 شوگا: این و نگفتم دلداریش بدم این و گفتم که داد نزنه و بزاره بخوابم تهیونگ: بله سرنوشت ادم هارو نمیشه تغیر داد و الان سرنوشت من و ات یکی شده و من همه جای دنیا رو میگردم و پیداش میکنم و ات و مال خودم میکنم کوکی: ببین ات ماله من و تو حق رفتن کنارش و نداری تهیونگ: یک بار بهت فرست داد دیدیم چی کار کردی باهاش پس دیگه بی خیالش شو چون اون دیگه بهت فرستی نمیده بابای ات: کوک ات کجاس هان مگه نگفتی ازش مراقبت میکنی هان پس چی شد (با گریه) تهیونگ : نگران نباشین من برش میگردونم ولی به یک شرط بابای ات: به چه شرطی تهیونگ : اینکه بعدش ات مال من بشه کوکی: ببند اون دهنتو ات مال منه مال من فهمیدی هان ( با داد و گریه ) بابای ات: باشه فقط برش گردون تهیونگ : چشم و یک نیشخندی به کوک زد 😏
۵۱.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.