تنها بودم تا وقتی که تو اومدی پارت : هفتم
ندیمه: اوناهاش اونجاست .. به نظرتون میتونه اسیبی برسونه ؟
رئیس قبیله گوجو: به هر حال اون بچه باید کشته بشه چون پدر مادرش قاتل بودن این بچه باید کشته بشه ، بیاریدش اینجا
ندیمه : هوی الیس ؟ بیا اینجا
× باشه
+ چی کارت دارن ؟
× نمیدونم
* گوجو خیلی منتظر موند ولی الیس نیومد
رفت دنبالش بگرده لکه خون روی زمین ریخته بور دید ندیمه ها و رئیس قبیله یه چیزی داخل کیسه انداختن که ازش کلی خون میچکه ، گوجو ترسید و نگران الیس بود و گفت : الیس ؟؟؟؟ رئیس قبیله الیس کجاست ؟؟؟؟؟
رئیس قبیله: * لبخند مصنوعی * چون پدر مادرش مال قبیله زنین بودن تصمیم گرفتم الیس رو بفرستم قبیله زنین
+ آخه چرا ؟؟ من تازه دوست پیدا کرده بودم
رئیس قبیله: ساکت شو ، تو نباید دوستی داشته باشی تو فقط باید قوی بشی و جادوگر بزرگ جوجوتسو بشی ، فهمیدی؟
+ بله .. فهمیدم * گوجو رفت داخل اتاقش و ساعت ها گریه کرد *
۲۰ سال بعد ~~~
علامت مگومی & علامت یوجی # علامت نوبارا _
& گوجو سنسه کجاست ؟
# نمیدونم ، گفته بود زود میاد
_ احتمالا تو دستشویی هست
& احتمالا ..
+ هویییی شاگرد های سر به هوا من بزنید بریم که کلی کار داریم
& کجا میریم ؟
+ یه مکان نفرين شده هست که توش سه تا انگشت سوکونا هست
# واو ..
_ اسم خونه متروکه چیه ؟
+ خاندان گوجو
& وات ؟ قبیله خودتون ؟
+ به هر حال سال ها میشه تمام اعضای قبیله گوجو مردن فقط رئیس قبیله گوجو زندست که اونم منم ، من خودم مکان قبیله گوجو رو سال ها پیش تغییر دادم و فقط افراد قابل اعتماد خودم رو گذاشتم داخل قبیله
# واو
** خونه متروکه
دختر سیگارش رو خاموش کرد و تمام نفرين های داخل عمارت رو کشت و زیر لب گفت : " نفرين احمق واقعا فکر کردی میتونی منو بکشی ؟ "
شمشیرش رو برداشت و کراواتش رو منظم کرد و لبه کتش رو داد پایین ، دختر کت شلوار مشکی پوشیده بود و موهای مشکی رنگه بلندش و چشم های سبز رنگش خودنمایی میکرد ، دختر عینک مشکی رنگش رو زد و خدمتکار که مردی حدودا ۳۰ ساله بود در ماشین رو برای دختر باز کرد و دختر داخل ماشین مشکی رنگ نشست و عمارت رو ترک کرد *
رئیس قبیله گوجو: به هر حال اون بچه باید کشته بشه چون پدر مادرش قاتل بودن این بچه باید کشته بشه ، بیاریدش اینجا
ندیمه : هوی الیس ؟ بیا اینجا
× باشه
+ چی کارت دارن ؟
× نمیدونم
* گوجو خیلی منتظر موند ولی الیس نیومد
رفت دنبالش بگرده لکه خون روی زمین ریخته بور دید ندیمه ها و رئیس قبیله یه چیزی داخل کیسه انداختن که ازش کلی خون میچکه ، گوجو ترسید و نگران الیس بود و گفت : الیس ؟؟؟؟ رئیس قبیله الیس کجاست ؟؟؟؟؟
رئیس قبیله: * لبخند مصنوعی * چون پدر مادرش مال قبیله زنین بودن تصمیم گرفتم الیس رو بفرستم قبیله زنین
+ آخه چرا ؟؟ من تازه دوست پیدا کرده بودم
رئیس قبیله: ساکت شو ، تو نباید دوستی داشته باشی تو فقط باید قوی بشی و جادوگر بزرگ جوجوتسو بشی ، فهمیدی؟
+ بله .. فهمیدم * گوجو رفت داخل اتاقش و ساعت ها گریه کرد *
۲۰ سال بعد ~~~
علامت مگومی & علامت یوجی # علامت نوبارا _
& گوجو سنسه کجاست ؟
# نمیدونم ، گفته بود زود میاد
_ احتمالا تو دستشویی هست
& احتمالا ..
+ هویییی شاگرد های سر به هوا من بزنید بریم که کلی کار داریم
& کجا میریم ؟
+ یه مکان نفرين شده هست که توش سه تا انگشت سوکونا هست
# واو ..
_ اسم خونه متروکه چیه ؟
+ خاندان گوجو
& وات ؟ قبیله خودتون ؟
+ به هر حال سال ها میشه تمام اعضای قبیله گوجو مردن فقط رئیس قبیله گوجو زندست که اونم منم ، من خودم مکان قبیله گوجو رو سال ها پیش تغییر دادم و فقط افراد قابل اعتماد خودم رو گذاشتم داخل قبیله
# واو
** خونه متروکه
دختر سیگارش رو خاموش کرد و تمام نفرين های داخل عمارت رو کشت و زیر لب گفت : " نفرين احمق واقعا فکر کردی میتونی منو بکشی ؟ "
شمشیرش رو برداشت و کراواتش رو منظم کرد و لبه کتش رو داد پایین ، دختر کت شلوار مشکی پوشیده بود و موهای مشکی رنگه بلندش و چشم های سبز رنگش خودنمایی میکرد ، دختر عینک مشکی رنگش رو زد و خدمتکار که مردی حدودا ۳۰ ساله بود در ماشین رو برای دختر باز کرد و دختر داخل ماشین مشکی رنگ نشست و عمارت رو ترک کرد *
۳.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.