تک پارتی

وقتی همش درگیر کارش بود

ویو ات امروز اخر هفتس و شوگا کمپانی نرفته ولی حتی روزایی ک نمیره کمپانی هم مشغول کارشه و حتی ی ذره هم ب من اهمیت نمیده الان دو ماهه ک اینجوریه و باهام سرده شایدم دیگ از من خوشش نمیاد من همیشه خیلی بهش اهمیت میدم و وقتی مشغول کارشه براش غذا میبرم تو اتاق میخوره نمیاد ی ده دیقه با هم غذا بخوریم شاید دیگ ازم زده شده منم باهاش سرد رفتار میکنم از صبه نیومده بیرون ک چیزی بخوره ب نظرم گشنشه رفتم ی شکلات داغ درست کردم و با یک تیکه کیک گذاشتم تو ظرف و رفتم سمت اتاق مشترکمون رفتم تو و ظرف رو گذاشتم رو میزش «+ ات _ یونگی»
+ از صبح هیچی نخوردی گفتم شاید گشنت باشه اگه چیز دیگ ای خاستی بگو بیارم میرم ک مزاحمت نشم
_ واستا ببینم کی گفته تو مزاحممی
+ نیاز ب گفتن نیس از رفتارت معلومه
_ بیب میفهمم چی میگی من معذرت میخام درگیر البوم جدیدمون بودم
+ میدونم همیشه کارت اُلوییَتته
_ نه من عشقم همیشه برام از همه چی مهم تر بوده پس اینجوری فک نکن
+ پس چرا روزاییم ک کمپانی نمیزی خودتو تو این اتاق لعنتی زندانی میکنی حتی برا غذا خوردنم بیرون نمیای
« یونگی بلند شد و ات رو بغل کرد»
_ من قربونت برم ک انقد حساس شدی فرسته کوچولوم «خدانکنه»
+ یا ب چی میخندی «گریه مانند»
_ نبینم گریه کنی ها وگرنه تنبیه میشی حالام برو حاضر شو ک قراره بریم باهم کلی خوش بگذرونیم
+ جدن؟
_ مگه من با تو شوخی دارم؟
+ چمدونم
_ عشقم برو حاضر شو فق نبینم لباس باز بپوشی ک پسرا همش چششون رو تو باشه
+ باش
_ اورین بیبی گرل خودمی
+ و ات میاد ک یونگی رو ببوسه ولی قدش نمیرسه
_ کوچولوی خودمی و خودش دس ب کار میشه و ی بوسه پر از عشق رو اغاز میکنه

خو خوب بود ایا؟ موضوعی ب ذهنم نرسید ی چی نوشتم امید وارم خوشتون اومده باشه =)