🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: برو بگیر بخواب
دیانا: باید تو اتاق خودن بخوابم ؟
ارسلان: نخیر دستش رو گرفتم و بردمش تو اتاق دونفرمون
دیانا: باید کنار تو رو یه تخت بخوابم ؟
ارسلان: آره
دیانا: نهه نمیخوام
ارسلان: پرتش کردم رو تخت
دیانا: ارسلان
ارسلان: میخواستم ببرمش اتاق بنفش اما نباید زیاده روی میکردم آروم لباساش و در آوردم و بردمش توی اتاق خودم و در مخفی اتاق بنفش رو باز کردم و بردمش تو
دیانا: ارسلان اینجا کجاست
ارسلان: هیس
دیانا: ارسلان
ارسلان: خوابوندمش رو تخت بالایی و چشم بند گذاشتم براش
دیانا: ارسلان چیشده
ارسلان: دست به چشم بنده نزن
دیانا: باشه
ارسلان: آروم لباسامو در آوردم و از پشت و.ا.ر.د.ش کردم
دیانا: وایییی ارسلان تروخدا جون ندارم
ارسلان: قول میدم اذیت نشی
دیانا: ارسلان بیار بیرون
ارسلان: تند تند شروع کردم به ت.ل.م.ب.ه زدن که جیغش رف هوا
دیانا: ولم کن تروخدا
ارسلان: یکم دیگه دووم بیار
دیانا: نمیتونم
ارسلان: ولش کردم و بردمش تو اتاق دونفرمون
دیانا : ارسلان
ارسلان : میدونم درد داری آروم باش
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: دوباره واردش کردم
دیانا : وای چتههه
ارسلان: من بدم آره؟
دیانا: نهه تروخدا کمرم
ارسلان: داشت بغض میکرد ... ازش بیرون آوردم و چشم بندو برداشتم و خوابوندمش تو بغلم
دیانا: ارسلان دیگه اینکارو نکن
ارسلان: از خدات هم باشه ... میتونستم زنت کنم
دیانا: آی باشه
ارسلان: بخواب
دیانا: نمیتونم درد دارم
ارسلان: نکنه میخوای دوباره
دیانا: باشهشهه
ارسلان: برو بگیر بخواب
دیانا: باید تو اتاق خودن بخوابم ؟
ارسلان: نخیر دستش رو گرفتم و بردمش تو اتاق دونفرمون
دیانا: باید کنار تو رو یه تخت بخوابم ؟
ارسلان: آره
دیانا: نهه نمیخوام
ارسلان: پرتش کردم رو تخت
دیانا: ارسلان
ارسلان: میخواستم ببرمش اتاق بنفش اما نباید زیاده روی میکردم آروم لباساش و در آوردم و بردمش توی اتاق خودم و در مخفی اتاق بنفش رو باز کردم و بردمش تو
دیانا: ارسلان اینجا کجاست
ارسلان: هیس
دیانا: ارسلان
ارسلان: خوابوندمش رو تخت بالایی و چشم بند گذاشتم براش
دیانا: ارسلان چیشده
ارسلان: دست به چشم بنده نزن
دیانا: باشه
ارسلان: آروم لباسامو در آوردم و از پشت و.ا.ر.د.ش کردم
دیانا: وایییی ارسلان تروخدا جون ندارم
ارسلان: قول میدم اذیت نشی
دیانا: ارسلان بیار بیرون
ارسلان: تند تند شروع کردم به ت.ل.م.ب.ه زدن که جیغش رف هوا
دیانا: ولم کن تروخدا
ارسلان: یکم دیگه دووم بیار
دیانا: نمیتونم
ارسلان: ولش کردم و بردمش تو اتاق دونفرمون
دیانا : ارسلان
ارسلان : میدونم درد داری آروم باش
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: دوباره واردش کردم
دیانا : وای چتههه
ارسلان: من بدم آره؟
دیانا: نهه تروخدا کمرم
ارسلان: داشت بغض میکرد ... ازش بیرون آوردم و چشم بندو برداشتم و خوابوندمش تو بغلم
دیانا: ارسلان دیگه اینکارو نکن
ارسلان: از خدات هم باشه ... میتونستم زنت کنم
دیانا: آی باشه
ارسلان: بخواب
دیانا: نمیتونم درد دارم
ارسلان: نکنه میخوای دوباره
دیانا: باشهشهه
۳۹.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.