تک پارتی سونگمین :وقتی به دست مافیا ...
تک پارتی سونگمین :وقتی به دست مافیا ...
نویسنده:eli_kim
یکمی از قهوه ی توی فنجون سفیدت رو خوردی و دوباره به ویدیو ی جلوت نگاه کردی
بلخره تونسته بودی کسی که ازش متنفر بودی رو پایین بکشی و به دامت بندازی پوزخندی زدی و
میکرفون رو باز کردی و شروع به حرف زدن کردی
ا.ت؛ بهبه..کیم..سونگمین..!
سونگمیننگاه متعجبشو به اتاق خالی و اهنی داد هیچ خبری از تو نبود و با دیدن دوربین اخمی کرد درحالی که سعی میکرد دستاش رو باز کنه لب زد
سونگمین؛ا.ت...لعنتی من..اینجا چیکار میکنم؟!
ا.ت؛سوال خوبیه..چه حسی داره..یه دختر تورو اثیر کرده هوم؟!
سونگمین:..هه..فکر میکنی زیادی قوی ای..؟! جواب سوالمو بده ا.ت
ا.ت؛ من خیلی وقت بود که میخواستم تورو گیر بندازم..میخوام تمام کارایی که باهام کردی و الان تلافی کنم ..
سونگمین:کار..کدوم کار!؟
جالبه یادش نیست؟!
ا.ت:هه نمیدونی؟! کاری که ۳ سال پیش کردی! توعه لعنتی..خواهرمو کشتی..!
خنده ای کرد
سونگمین:تو .. هنوزم فکر میکنی کار منه؟!! به خودت بیا ا.ت..چرا مردی که دوست داره باید به خواهرت اسیب بزنه هااا؟(اخرشو نسبتا بلند گف)
ا.ت:هه تو ..منو دوست داری؟! پس چرا .. توی اون ویدیوی لعنتی..تو ..بودی..؟!
سونگمین:کدوم ویدیو..؟!
انگار بهتر بود رودررو حرف بزنیم بدون هیچ حرفی دکمه سبز رو فشار دادم
و هوای خواب اور پخش اتاق شد
و یکمی بعد اون به خواب رفت.
.
سونگمین:
با نوری که به بالا سرم برخورد میکرد بیدار شدم
یکمی لایه چشمامو باز کردم چون نور برخورد میکرد یکم چشمام اذیت شد چندبار پلک زدن دیگه اذیتی نمیکرد
سرمو انداختم پایین دست و پاهام روی صندلی ای بسته بود
نگاهی به اطراف انداختم که ا.ت داشت با اخم نگاهم میکرد
روی صندلی ای نشسته بود و بهم نگاه میکرد با اخم زیاد
سونگمین:..ا.ت..
از صندلی بلند شد و دست به سینه شروع به قدم زدن دورم کرد
ا.ت؛..پس تو..نبودی..
سونگمین: تو..هنوزم حرف پدرتو باور میکنی..اصلا با عقل جور درنمیاد..چرا باید وقتی دوست دارم به خواهرت اسیب بزنم کسی که خواهرتو کشت خود پدرت بود!
ا.ت:هه پدرم؟! اون یونجی رو بیشتر از من دوست داره! چجوری میتونه..
حرفشو نصفه گذاشتم..
سونگمین:همه اتفاقاتی که افتاد همشون توی فلشم هست..
به جیب شلوارم اشاره کردم
سونگمین: فلش اینجاست
از قبل لپ تاپ اورده بود
سرشو تکون داد و نزدیکم اومد خم شد و دستشو فرو برد به جیبم
بعد از برداشتنش وصلش کرد به لپ تاپ اسم پوشه رو گفتم و پیداش کرد
نگاهش میکرد..دید که اشتباه کرده و کار پدرش بود..
دستشو روی دهنش گذاشت..انتظار نداشت..اما..باید حقیقتو میفهمید..
ا.ت:من..اون عوضیو..میکشم..
بلند شد میخواست بره که گفتم
سونگمین: منو اینجا میزاری؟!
به سمتم اومد و از اینکه اشتباهی منو گرفته بود معذرت خواهی کرد
دستامو باز همینطور پاهامو
سونگمین:منم باهات میام اما...
ا.ت؛اما..؟
سونگمین؛..اول باید تلافی کنم..
ا.ت:ها؟
یه دستمو دور کمرش گذاشتم و اون یکیو رو گردنش
پوزخندی زدم
سونگمین؛ نباید به شوهرت..شک میکردی بیب..
و اروم لبامو روی لبای صورتیش گذاشتم..
نویسنده:eli_kim
یکمی از قهوه ی توی فنجون سفیدت رو خوردی و دوباره به ویدیو ی جلوت نگاه کردی
بلخره تونسته بودی کسی که ازش متنفر بودی رو پایین بکشی و به دامت بندازی پوزخندی زدی و
میکرفون رو باز کردی و شروع به حرف زدن کردی
ا.ت؛ بهبه..کیم..سونگمین..!
سونگمیننگاه متعجبشو به اتاق خالی و اهنی داد هیچ خبری از تو نبود و با دیدن دوربین اخمی کرد درحالی که سعی میکرد دستاش رو باز کنه لب زد
سونگمین؛ا.ت...لعنتی من..اینجا چیکار میکنم؟!
ا.ت؛سوال خوبیه..چه حسی داره..یه دختر تورو اثیر کرده هوم؟!
سونگمین:..هه..فکر میکنی زیادی قوی ای..؟! جواب سوالمو بده ا.ت
ا.ت؛ من خیلی وقت بود که میخواستم تورو گیر بندازم..میخوام تمام کارایی که باهام کردی و الان تلافی کنم ..
سونگمین:کار..کدوم کار!؟
جالبه یادش نیست؟!
ا.ت:هه نمیدونی؟! کاری که ۳ سال پیش کردی! توعه لعنتی..خواهرمو کشتی..!
خنده ای کرد
سونگمین:تو .. هنوزم فکر میکنی کار منه؟!! به خودت بیا ا.ت..چرا مردی که دوست داره باید به خواهرت اسیب بزنه هااا؟(اخرشو نسبتا بلند گف)
ا.ت:هه تو ..منو دوست داری؟! پس چرا .. توی اون ویدیوی لعنتی..تو ..بودی..؟!
سونگمین:کدوم ویدیو..؟!
انگار بهتر بود رودررو حرف بزنیم بدون هیچ حرفی دکمه سبز رو فشار دادم
و هوای خواب اور پخش اتاق شد
و یکمی بعد اون به خواب رفت.
.
سونگمین:
با نوری که به بالا سرم برخورد میکرد بیدار شدم
یکمی لایه چشمامو باز کردم چون نور برخورد میکرد یکم چشمام اذیت شد چندبار پلک زدن دیگه اذیتی نمیکرد
سرمو انداختم پایین دست و پاهام روی صندلی ای بسته بود
نگاهی به اطراف انداختم که ا.ت داشت با اخم نگاهم میکرد
روی صندلی ای نشسته بود و بهم نگاه میکرد با اخم زیاد
سونگمین:..ا.ت..
از صندلی بلند شد و دست به سینه شروع به قدم زدن دورم کرد
ا.ت؛..پس تو..نبودی..
سونگمین: تو..هنوزم حرف پدرتو باور میکنی..اصلا با عقل جور درنمیاد..چرا باید وقتی دوست دارم به خواهرت اسیب بزنم کسی که خواهرتو کشت خود پدرت بود!
ا.ت:هه پدرم؟! اون یونجی رو بیشتر از من دوست داره! چجوری میتونه..
حرفشو نصفه گذاشتم..
سونگمین:همه اتفاقاتی که افتاد همشون توی فلشم هست..
به جیب شلوارم اشاره کردم
سونگمین: فلش اینجاست
از قبل لپ تاپ اورده بود
سرشو تکون داد و نزدیکم اومد خم شد و دستشو فرو برد به جیبم
بعد از برداشتنش وصلش کرد به لپ تاپ اسم پوشه رو گفتم و پیداش کرد
نگاهش میکرد..دید که اشتباه کرده و کار پدرش بود..
دستشو روی دهنش گذاشت..انتظار نداشت..اما..باید حقیقتو میفهمید..
ا.ت:من..اون عوضیو..میکشم..
بلند شد میخواست بره که گفتم
سونگمین: منو اینجا میزاری؟!
به سمتم اومد و از اینکه اشتباهی منو گرفته بود معذرت خواهی کرد
دستامو باز همینطور پاهامو
سونگمین:منم باهات میام اما...
ا.ت؛اما..؟
سونگمین؛..اول باید تلافی کنم..
ا.ت:ها؟
یه دستمو دور کمرش گذاشتم و اون یکیو رو گردنش
پوزخندی زدم
سونگمین؛ نباید به شوهرت..شک میکردی بیب..
و اروم لبامو روی لبای صورتیش گذاشتم..
۱۷.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.