گفتگو با خــــــدا
گفتگو با خــــــدا
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم : اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم : چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد : کودکیشان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند
بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم : اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم : چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد : کودکیشان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند
بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
۱.۶k
۱۵ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.